مصیبتهای یک تبریزی برای ساخت مدرسه در ایران
توسعه مرزهای علم و دانش در ایران به همین آسانیها نبوده و در طول تاریخ بوده اند اندیشمندان و دلسوزانی که برای تحقق این مهم خون دلها خورده اند؛ شخصیتهایی مثل حسن تبریزی رشدیه که البته از او در تاریخ آموزش و پرورش ایران کمتر شنیده ایم.
مدرسه آنلاین- میرزا حسن تبریزی متولد ۷ فروردین ۱۲۳۹ در تبریز بود که در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۲۳ در قم درگذشت.
او مشهور به رُشدیه از پیشقدمان نهضت فرهنگی ایران در سده قبل بود و نخستین مؤسس مدارس جدید در تبریز و دومین مدرسه در تهران (بعد از دارالفنون) بود که همین امر سبب شد او را پدر فرهنگ جدید ایران بنامند.
از جمله اقدامات بسیار مهمی که او در کشور انجام داد و برای همیشه در تاریخ نام او را ثبت کرد، زحمتی بود که برای توسعه آموزش نوین در ایران کشید.
او در دوران جوانی و در یکی از شمارههای ثریا خوانده بود که نوشته اند: در اروپا از هر هزارنفر، یک نفر بی سواد است و در ایران از هر هزار نفر، یک نفر با سواد؛ و این از بدی اصول تعلیم است…
همین مسئله ذهن و فکر او را برای سالها درگیر کرد و باعث شد تا تلاش هایش را برای توسعه آموزش نوین در ایران آغاز کند.
«از مسافرت به نجف، منصرف و به خیال افتاد که به استانبول یا مصر یا بیروت که انگلیسیها و فرانسویها در این دو شهر اخیر دارالمعلمین باز کرده بودند، برود و مقدمات رسیدن به آرزوی دیرینهاش را که اصلاح اصول تعلیم و تربیت بود، فراهم سازد…»
«در استانبول به طرح نقشههایی برای تعلیم تربیت اطفال و نو آموزان پرداخته و اقدام به رفع مشکلات تدریس در زبان فارسی و اختراع الفبای صوتی در این زبان پرداخت و پس از آشنایی کامل به اسلوب و طرز تعلیم الفبا به روش جدید، نخست به ایروان که اهالی آنجا به مناسبت دیدن مدارس روس در استقبال از فرهنگ ایرانی، مستعدتر و مشتاقتر بودند رفت و به کمک حاج آخوند برادر ناتنی اش در سال ۱۳۰۱ ه. ق نخستین مدرسهٔ ایرانی به سبک جدید برای مسلمان زادگان قفقاز تأسیس کرد و با اصول (الفبای صوتی) که از اختراعات خودش بود، شروع به تدریس نمود و کتاب وطن دیلی (زبان وطنی) را به ترکی با اصول خویشتن، طبع و با اجرای این روش، موفق شد در ظرف ۶۰ ساعت نو آموزان را خواندن و نوشتن بیاموزد…»
در ویکی پدیای فارسی در مورد او نوشته شده است که ” پس از چهارسال اقامت و مدیریت مدرسهٔ مذکور در ایروان، ناصرالدین شاه که از سفر دوم فرنگستان به ایران، مراجعت میکرد، از ایروان میگذشت… ” ناصرالدین شاه، در دیدار از مدرسهٔ رشدیه در ایروان، از میرزا حسن خواست تا برای تأسیس مدرسهٔ ابتدایی به ایران بازگردد، اما دریغا که حسودان تنگ نظر و عنودان بدگهر «با دسایس و نیرنگهای مختلف، خدمات صادقانهٔ او را طور دیگری جلوه دادند و به شاه تفهیم میکنند که او میخواهد با تأسیس دبستان جدید، قانون اروپایی را در ایران رواج دهد که برای سلطنت، خطرناک خواهد بود و به این ترتیب، شاه را وادار میکنند که از حمایت او چشم بپوشد…»
“.. رشدیه، پس از ورود به ایران و دیدار خانواده، نخست عدهای از اقوام با سواد خود را گرد آورد و طرز تدریس اسلوب جدید خود را به آنان آموخت و به نام خدا، اولین دبستان را در سال ۱۳۰۵ ه. ق. در محلهٔ ششگلان در مسجد مصباح الملک تأسیس نمود. امتحانات اولین مدرسه به یاری خدا در آخر سال در حضور علما و اعیان و بزرگان تبریز با شکوه خاصی برگزار شد و موجب تعجب و تشکر آنها گردید؛ و اشتیاق مردم به با سواد شدن کودکان شان آن هم به این سهولت، باعث گرمی بازار مدرسه شد. اما مکتب داران که دکان خود را کساد دیدند و پیشرفت مدرسهٔ جدید را مخالف مصالح خود دانستند، به جنب و جوش افتاده و از هر تلاشی برای مقابله با او کوتاه نیامدند.
نظام آموزشی در ایران پیش از مدارس نوین
ایرنا در این باره نوشت: در ابتدای دوره قاجار تعلیم و تربیت در انحصار مکتب خانهها بود که به روش سنتی، خواندن و نوشتن علوم دینی را به کودکان و نوجوانان میآموختند. مدرسه در ایران در واقع مرکزی زیرمجموعه مسجد بود که به آموزش درسهایی در زمینه احکام و شریعت میپرداخت. به مرور زمان مدرسه ها از مکان های مذهبی جدا شدند و محتوای آموزشی آن ها متنوع و متفاوت تر شد اما باز در این مدارس خبری از آموزش علوم جدید نبود. به همین دلیل، بسیاری از روشنفکران و ایرانیان فرنگ رفته و با سواد به انتقاد از این سیستم آموزشی پرداختند و خواهان تاسیس مدارس جدید به شیوه کشورهای غربی و نوین شدند.
تا اینکه در دوره ناصرالدین شاه، مدارسی به وجود آمدند که تا حدودی با شیوه نوین اداره میشدند از جمله این مدارس مدرسه دارالفنون تبریز، مکتب مشیریه، همایونی و مدرسه نظامی تهران بودند اما تمام این مدارس متعلق به خواص یعنی فرزندان اعیان، اشراف و سرشناسان دستگاه دولتی بود، بنابراین در این مدرسه ها، رویکرد دولتمردان قاجار به آموزش نوین، نخبه گرایانه بود و از میزان اعزام گروه های برگزیده دانشجویان به اروپا یا جذب قشر خاصی از جوانان برای تحصیل در دارالفنون و برخی دیگر از مدرسه های تخصصی فراتر نمی رفت. این رویه ادامه داشت تا وقتی که حسن رشدیه نخستین مدرسه نوین برای عامه مردم تاسیس کرد.
وی در سفرهای خود به ویژه به بیروت و استانبول، متوجه نقش نظام آموزشی مدرن در پیشرفت و ترقی اجتماعی شده بود به همین دلیل کوشید تا در مدارس ایران این شیوه را عملی سازد و با برپایی مدرسههایی به سبک نوین، خدمتی به نظام آموزشی انجام دهد. میرزا حسن در ۱۲۶۶ خورشیدی به ایران بازگشت و اقدام به تأسیس مدارس متعددی به این سبک کرد و توانست در مدت کوتاهی به نوآموزان، خواندن و نوشتن بیاموزد. وی در ابتدا نخستین مدرسه نوین ایران را در محله ششگلان تبریز بنا نهاد و به دنبال آن پنج مدرسه دیگر را در تبریز و مشهد تأسیس کرد.
علت عقب ماندگی نظام آموزشی ایران در دوره قاجار از نگاه حسن رشدیه
میرزا حسن با خواندن روزنامهها و دیدن نظام آموزشی نوین دیگر کشورها این حقیقت را دریافت که عامل اصلی تمام نابسامانی های اجتماعی ایران بیسوادی مردم است، وی به این نتیجه رسیده بود که گریز ایرانیان از مدرسه در آن روزگار به علت شیوه های نادرست تعلیم و تربیت در مکتب خانهها است. او که خود از نزدیک شاهد روش های غلط تدریس و مجازات و تنبیه بدون دلیل شاگردان در مکتب خانه ها بود، خوب می دانست که تنها راه ایجاد تحول در تعلیم و تربیت نونهالان کشور تربیت معلمان آگاه است. همچنین او این موضوع را درک کرد که تنبیه شاگردان آثار مصیبت باری بر روان دانش آموز می گذارد و او را از درس و مطالعه فراری می کند.
رشدیه مهمترین مشکل در آموزش خواندن و نوشتن به کودکان را روش تدریس میدانست وی در این خصوص میگوید: مکتب داران بچه ها را مجبور میکردند طوطی وار اسامی حروف را حفظ کنند. مثلاً کلمه دیوار را به شکل نامانوس دال، یا، واو و ر یاد بگیرند اما روش ابداعی میرزا حسن رشدیه الفبای صوتی بود، وی با این روش ظرف ۶۰ ساعت نوآموزان را خواندن و نوشتن میآموخت، این روش در واقع همین روشی است که امروز هم در آموزش خط فارسی به کار گرفته می شود.
مخالفان تاسیس مدارس نوین
حسن رشدیه که به ضرورت تاسیس مدارس نوین پی برده بود، دست به ساخت مدارس متعدد در تبریز، مشهد و تهران زد اما هر اندازه استقبال مردمی از این مدرسهها بالا میگرفت، بر مخالفتها نیز افزوده میشد. میرزاحسن برای آرام ساختن فضا، چندینبار مکان مدرسه را تغییر داد اما حتی ساختمان مدرسه او را نیز تخریب میکردند. بنابراین تاسیس مدارس نوین با کار شکنی ها و دسیسه های درباریان مواجه شد و بارها با هجوم جوانان تندرو بسته میشدند و حتی یکی از شاگردان رشدیه، جان خود را در این راه از دست داد. اذیت و آزار این اندیشمند فرهیخته تا جایی پیش رفت که وی از ناحیه دست و پا زخمی شد. رشدیه در آن موقع شعری بدین مضمون میخواند: مرا دوست بی دست و پا خواسته است * پسندم همان را که او خواسته است.
مخالفت با او را مخالفانش اینگونه نقل میکنند که پس از بازگشت وی از بیروت تغییرات شگرفی در دینداری او دیده شد و او را متهم به عضویت در جمعیت های فراماسونی خصوصاً «انجمن باغ میکده» میدانسته اند و حتی به متهم کردن او به بابیگری هم پرداخته شد. هر چند میرزا حسن توانست در دوره میرزا علی خان امین الدوله که سیاستمداری روشنفکر بود در ۱۲۷۶ خورشیدی مدرسه نوینی در تهران بسازد. تاسیس مدرسه برای تحصیل ایتام و بیبضاعتها، آموزش حرفههایی چون کاغذسازی، قالیبافی، کفاشی و از این دست به دانش آموزان از جمله دیگر فعالیتهای میرزا حسن رشدیه در تهران بود که از حمایتهای بی دریغ میرزا علی خان امین الدوله برخوردار بود. اگرچه مخالفتها در تهران مانند دیگر شهرهایی که میرزا مدرسه میساخت نیز بالا گرفت اما پشت میرزا حسن رشدیه به صدراعظم دانش دوست گرم بود.
علاوه بر تهران، میرزا مدرسه بزرگی در تبریز افتتاح کرد در این مدرسه که به رشدیه معروف است، وی از برخی وسایل کمک آموزشی و روش های جدید برخلاف روش های مرسوم مدارس سنتی بهره گرفت. اما با برکناری امین الدوله، دوباره مدرسه رشدیه مورد غضب قرار گرفت و به آتش کشیده شد این بار میرزا حسن برای در امان ماندن از دشمنی مخالفان به قم رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند اما نکته جالب توجه این است که با وجود مخالفت دیرپای تندروها با میرزا حسن رشدیه و مدارس نوین او، شخص او تمام تلاش خود را میکرد که مدارس مورد نظارت او تبدیل به مکانی برای تقابل با دین بدل نشوند.
علت مخالفت با تاسیس مدارس نوین
طبیعی بود که مکتبداران و برخی افراد در صف مقدم مخالفتها باشند. آنها که سخت در پی حفظ منافع مکاتب قدیمی بودند و نمیتوانستند این مساله را تاب بیاورند که مدرسهای بنا شده است که الفبا را آسان میآموزاند و حتی به افراد پیر نیز در مدت بسیار کوتاهی خواندن و نوشتن را یاد میدهد به این ترتیب، بساط آنها کساد میشود. بنابراین مرتجعان تاب دیدن رشدیه و روش غیرمکتب خانهای او را نداشتند. مکتب داران، مدرسه نوین را با کمک اوباش ها بر سر رشدیه خراب کردند. همچنین گفتند که حمایت از مدرسه رشدیه ترویج فحشا است و تبلیغات بی اساسی علیه رشدیه به راه انداختند، برای نمونه گفتند او به بهانه مدرسه قصد دارد، کودکان مسلمان را از دین خارج کند. دیگر اینکه می گفتند رشدیه مانند کلیسا در مدرسه خود زنگ به صدا در میآورد. رشدیه ناچار شد، زنگ زدن را که امروزه امری بسیار بدیهی به نظر می رسد، قطع کند و در عوض یکی از دانش آموزان را بالای صندلی ببرد تا شعری قرائت کند که دیگران بفهمند موقع رفتن به کلاس است. آن شعر چنین بود:
هر آنکه در پی علم و دانایی است / بداند که وقت صف آرایی است
البته باید اذعان کرد برخی از روحانیون از ایجاد مدارس جدید حمایت کردند؛ در میان این افراد می توان از شیخ هادی نجم آبادی و سیدمحمد طباطبایی نام برد.
تالیفات
مجموعاً ۲۷ اثر از میرزا حسن رشدیه بر جای مانده است، آثاری چون وطن دیلی، تحفه الصبیان، بدایه التعلیم، نهایه التعلیم، کفایه التعلیم، تاریخ شفاهی، صد درس، کلمات قصار برای کلاس دوم، اخلاق و اصول عقاید، شرعیات ابتدایی و جغرافیای شفاهی از مهمترین آنها به شمار میرود. همچنین وی روزنامههایی به نام مکتب و طهران هم منتشر میکرد.
سرانجام
این اندیشمند فرزانه سرانجام در ۲۱ آذر ۱۳۲۳ خورشیدی در ۹۳ سالگی در قم دیده از جهان فروبست. وی در قبرستان نو قم جایی که میزبان مشاهیر، علما و بزرگان است به خاک سپرده شد.
روحش شاد
مخالفینش درباری ها نبودن تاریخ رو تحریف نکنین میرزا حسن خان رشدیه هرچه کشید از دست مکتب دارهای روحانی کشید که دکونشون تخته می شد
دمت گرم
دقيقا آقا رضا درست نوشته. مخالفين رشديه مکتب داران (آخوندهاي آنزمان) بودند که هميشه با هر نوع تجددي مخالف بودند
روحش شاد و یادش گرامی
مخالفان رشدیه در تاسیس مدارس جدید فقط درباریان بودند؟ درباریان چرا مخالف بودند؟ علمای دینی موافق بودند؟ چرا تاریخ را تحریف می کنید؟
پیشنهاد من این است که یادوارای برای او در هر سال تدوین شود و واز او یادی بشود.