علت تمایل دختران جوان برای ازدواج با مردان مسن ازدواج

کلا دختر ایرانی بد پسند هست.
مثلا در مورد نذاشتن خواستگار خوب،، خیلی این دلیل مزحک هست… طرف تو خواستگارش آیا هیچ فرد خوبی نیست، که از پیرمرد بهتر باشه… هر کدومش باشه بهتر از پیرمرده هست….. ولی بحث بد پسند بودن است.

مثلا دخترها به افراد کثیف زن باز هم رغبت دارند.

به افراد دزد و کلاهبردار و حرام خور و حرام لقمه هم رغبت دارند.

کلا بد پسند بودن،، دزد و کلاهبردار و مجرم و حرام لقمه پسند تو ذات ایرانی و دختر ایرانی هست.

گور باباشون و گور بابای نظر دهنده ی باشه.. نمیدونه قضیه چی هست و سطحی مگر هست.

نمیدونه فرهنگ مردم پایین هست.

دوحالت دارد یک زندگی و رفاهییات درمدت کوتاه با فرد مسن…دوم ازاد بودن زن چه در دوران سپری زندگی بافرد مسن .وچه بعداز مرگش ..واون طوری که دوس دارن زندگی میکنن..وبه خوش گذرونی میپردازن.

چقدر سخته بچه رو با هزار امیدو نگرانی و سختی بزرگ کنی تحویل جامعه بدی آخرش جامعه کثیف و لاابالی نابودش کنه و تمام زحماتت جلوی چشمت بسوزه…

به نظرم اشکال نداره

انچه مسلم است اینستکه اوضاع و احوال اقتصادی فعلی امکان تشکیل خانواده را از اکثریت جوانان این کشور گرفته است . ار طرف دیگر باز بدلایل اقتصادی و عدم امکان یافتن شغل و کسب درامد شخصی دختران بطور طبیعی نیاز به ازدواج و یافتن حامی اقتصادی پیدا میکنند . بنا بر این بطور منطقی و با زیر پا گذاشتن خواستهای باطنی و اداب و رسوم اجتماعی راهی جز انتخاب های این چنینی ندارند . طبیعی است که در این نوع تصمیم گیری ها , منفعت و مصلحت شخصی حرف اول را میزند و نظر دیگران و مصلت سنجی هاز روانشناسانه اهمیت چندانی ندارد !!

ازدواج کم شده
نسل بعدی وجود ندارد، دولت خودش مونده چیکار کنه، هیچ کس زن نمیگیره بزارید جمعیت کاهش پیدا کنه بلکه فقر کمتر بشه… پول ندارید زن نگیرید…

چرا ، چون درد را با درد دیگر درمان می خواهند بکنند چون درد جدید را نمی بینند درد جدید پیری پدر فرزند آینده و مشکلاتی است که در آینده پیش می آید و آنها را نمی بینند من هم فرزند پدری پیر هستم زمانی که ما دنبال شور و شوق زندگی بودیم پدرمان هم پیر بود . مادر متاسفانه از پس مشکلات زندگی بر نمی اید چون مادر ها جنسشون لطیف توانایی این گرفتاری ها ندارد چون بدون معاش و ثروت پدر زندگی پس می رود زندگی سخت میشود از یک چیز می زنی تا چیزی دیگری بدست بیاوری باز می بینی اون چیز دیگر هم نیاز داشتی که نداری اصلا یک معادله چند مجهولی می شود نمی دانم چه میشود امیدوارم که این انتخاب هیچ وقت نشود من توصیه ام به این خانم های جوان این است اول که این جور ازدواج انجام ندهند و اگر به هر دلیلی انجام دادند حتما دارای مدرک معتبر باشد یعنی محضری باشد و برای بعد از فوت همسر هم فکری کنند چون قطعا اینان که همسر دوم دارند مطمئنا خانواده ای همسر اول از این ازدواج ناراضی هستند وممکن است در زمان ازدواج پدرشان چیزی بروز ندهند و مرگ این را بروز دهند پس به شما توصیه میکنم حتما به آینده خونه ویا فرزندی که در آینده نصیب تان میشود کنید خواهشا جدی بگیرید چرا چون من حاصل همین جور ازدواج هستم یعنی فرزند این جور ازدواج هم هستم … اگر سوالی دارید پیام بگذارید ….

ازدواج مادربزرگان با فرزندان خود و ازدواج پدربزرگان با دختران خود، اخلاقا اشتباه است، منظور چیست؟! منظورم این است که تفکرات شخصی و اجتماع ایرانی از ازدواج زنان مسن با پسران جوان، و یا مردان مسن با دختران جوان این ذهنیت رو به حساب می آورد، چون ما بافت جامعه ای با برداشت های فاسد داریم، به ما چه مربوط هست که چرا اون ها با هم ازدواج می کنند؟! اون که بله گفته حتما یک دلیل داشته حالا چه مثبت چه منفی، وقتی خوشبخت است، به کسی چه مربوط؟!به روانشناس عقده ای چه مربوط؟!به جامعه شناس بی فرهنگ چه مربوط؟! بگذارید مردم زندگی شان را بکنند، این قدر دلایل و نظرات روانشناسانه و جامعه شناسان اشتباه هست و… که نظرات خودشان را مبنا قرار داده اند، اجتماعات رو فاسد کردند که حد و مرز و حصر ندارد، به عنوان مثال:« آیا اون ها که اختلاف سنی۳تا۷سال دارد، فقط بااین ویژگی خوشبخت هستند؟!آیا با ملاک های اون ها هیچکس طلاق عاطفی در خانواده ندارد؟!آیا هر خانمی که نیاز به حمایت دارد لزوما در خانواده بی حامی است؟!آیا هر مردی که دختری با سن جوان با او ازدواج می کند لزوما هوسران است؟!یا خانم عاشق ثروت و آرزوی مرگ همسرش را دارد؟!و هزاران توهم و خیال فاسدی که مردم خود را در آن جایگاه می بینند و در سر و زندگی شان پیاده می کنند…».بیخیال آدمها و خواست ها و ازدواج موفق و ناموفق و ملاک و استاندارد و معیار خوب و بد و…، من این قدر مجردی تا۲۴،۲۶سالگی کتاب ازدواج خواندم، نهایتا با کسی ازدواج کردم ناخواسته و تحمیلی و… طلاق گرفتم، چون ازدواج هیچ ربطی به درس و مشق و نظرات و کتاب خواندن ندارد، حتی روانشناسان می گویند که۳ت در ازدواج است:«توانایی،تحمل،تفاوتها»،من این را قبول ندارم، چون نهایت پذیرش این جمله قربانی شدن برای هم یا قربانی شدن یکی از زوجین است و گذشتن از خواسته های مشروع و مرگ رویاها بدون لذت و آرامش و امنیت و صلح و شادکامی و…

در یک جمله ازدواج رو براتون بگم:

«ازدواج نیاز به هیچ تعریفی ندارد، و اساسا تعریف ندارد چون در خلقت اولیه بشر غریزی اتفاق می افتد دقیقا معذرت می خواهم عین حیوانات که به هم تمایل و گرایش می یابند و جفت گیری می کنند، یک زن و مرد مادام که محصور در این واقعیت شوند که در شرع تحت عنوان شیطان وجود از آن یاد شده، کاری که باید بکنند رو می کنند و نیاز به آموزش ندارد، کما اینکه خوب هست که آگاهانه و سالم باشد ولی در خفای زوجین هیچ قانونی رعایت نمی شود و آن چه که هست لذت و چشش و اغنای جنسی یکدیگر است به طور متقابل، اگر یکی از آنها دیگری را ارضاء نکند چه عاطفی، چه مالی، چه معیشتی، چه حمایتی و…، چون آن بخش نیازها سرکوب شده، منجر به اختلاف و جدایی و ناهمگونی می گردد، پس توجه به منافع نه! توجه به مضار نه! توجه به فهم نیازها به شکل نظری و عملی ساختار تحکم بنیان و بنیاد یک ازدواج موفق است تحت تمام شرایط، پس شخصا این مطلب رو رد می کنم چون از خام مغزی ناشی شده است».