زنگ تفریحشعر و داستان

شعری برای امام کاظم؛ تمام کشور من کاظمین کوچک مردی‌ست

شعرهای زیبا ادبیات یک جامعه را تشکیل می دهند. خواندن شعر به خودی خود و به طور نامحسوس، باعث پرورش و لطافت روح انسان می شود و ذوق را بارور می سازد.

مدرسه آنلاین می کوشد به قدر وسعش شعرهای خوب را با شما به اشتراک بگذارد. شعری آیینی از سید حمدیرضا برقعی به مناسبت امام کاظم سلام‌الله‌علیه به شما تقدیم می کنیم.

فلق در سینه‌اش آتش فشان صبح‌گاهی داشت
که خون‌آلوده پیغام از کبوتر‌های چاهی داشت

طراوت در هوا از ریشۀ زنجیر می‌روید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت

مگر خورشید را هم می‌توان خاموش کرد آخر
کسی از تیرۀ شب در سرش افکار واهی داشت

عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی‌تر
که در آن نخ‌نما آغوش، اسرار الهی داشت

کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است؟
مگر او نیّت دیگر به غیر از خیرخواهی داشت

هماره آه او خرج دعا بر مردمان می‌شد
اگر در سینه‌اش یارای آهی گاه گاهی داشت

به تسبیحش قسم زنجیرۀ عالم به دستش بود
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت

چه بنویسم از آن گودال از آن قعر السجون از زخم
از آن زندان که حکم روضه‌های قتلگاهی داشت

تمام کشور من کاظمین کوچک مردی‌ست
که در هر گوشه‌ای از خاک ایران بارگاهی داشت

تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حوّل حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد

تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی

کنون دریای طوفانی‌ست ایران ناخدایی کن
نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن

دلم روشن نگاهم گرم حالم احسن الاحوال
به لطف روضه‌های تو چه سالی می‌شود امسال

که ایران در تو می‌بیند بهار سرزمینش را
کنار سفره باب الحوائج هفت سینش را

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا