زنگ تفریحشعر و داستان

ریشۀ ضرب المثل از میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی

ضرب المثل ها بخشی از شناسنامۀ یک ملت هستند و در همۀ کشورها و زبان ها رواج دارند. امروزه به دلیل کاهش مطالعه و افزایش استفاده از شبکه های اجتماعی از ضرب المثل ها کمتر استفاده می شود. ضرب المثل ها در باروری زبان نیز سهم مهمی دارند و فراموشی آنها زبان را لاغر و لاغرتر می کند.

ما در مدرسه آنلاین_ بر آن هستیم که ضرب المثل ها و داستان و ریشۀ آنها را بیاوریم تا هم یادآوری باشد و هم استفاده از آنها رواج بیشتری بگیرد.

ریشۀ ضرب المثل «میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کردی» را امروز می خوانیم. این ضرب المثل را وقتی به کار می برند که کسی از میان امور و اشیا چیزی را انتخاب کند که از اهمیت و شهرت خاصی برخوردار نباشد و آن را بر سایر امور برتر ترجیح بدهد.

دکتر نوبخت، محقق و نویسندۀ رشتۀ فرهنگ و زبان های باستانی دربارۀ ریشۀ داستانی این ضرب المثل به مدرسه آنلاین گفت: «حتماً بسیار شنیده اید که کسی در مواجهه با انتخابی نامناسب یا از سرغَرض ورزیِ فردی دیگر گفته باشد: برو بابا! تو هم گشتی گشتی بین 124هزار پیغمبر جرجیس رو جستی {یا پیدا کردی}؟

این مَتَل (مَتَل ها مثلهایی هستند که داستان یا سابقه ای در درون خود دارند که فرد شنونده با توجه به دانستن آن داستان مقصود گوینده را درک میکند.) زمانی بکار می رود که مخاطب در انتخاب مطلوبش بی سلیقگی نشان داده و آنچه را که از همه کم فایده تر و بی مایه تر باشد بر سایر اشیا و امور ترجیح دهد.

اما ریشۀ این اصطلاح کجاست؟
جرجیس نام پیغمبری است اهل فلسطین که پس از حضرت عیسی بن مریم به پیغمبری مبعوث شده است. برخی وی را از حواریون می دانند و بعضی او را از شاگردان حواریون نوشته اند و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بوده است.

جرجیس چندان مال داشت که در شمار نمی آمد. اما در شهر موصل به دست حاکم بت پرست آن گرفتار آمد.

عطار می نویسد:« او را زنده در آتش انداختند، گوشت هایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغ های آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند، اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند.»

اما چرا جرجیس را ضرب المثل قرار داده اند، از آن جهت است که در میان چند هزار پیامبر مُرسل و غیرمُرسل که برای هدایت و ارشاد بشر مبعوث شده اند گویا تنها جرجیس بوده که سیمایی مُجدر و نازیبا داشته است. ظاهراً آبله رو بوده و یک اثر سالک بزرگ نیز بر پیشانی- و به قولی بر روی بینی- داشته که به نازیبایی سیمایش می افزوده است.

با توجه به این علائم و مشخصات ظاهری، اگر کسی در میان خواسته های گوناگون خود به انتخاب نامطلوبی مادون سایر خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مؤمنی است که در میان یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به انتخاب جرجیس اقدام کرده و او را به پیشوایی و رهبری برگزیند.

اما نقل دیگری هم در این باب وجود دارد که به نظر می رسد تعبیر درست تری بر این مَتل است. زیرا عموماً داستان هایی که در فرهنگ عامیانه ساخته می شوند، داستان هایی ساده و بدون پچیدگی بوده و به سرعت و راحتی مقصود را حاصل می کنند:
در این باب نقل می کنند که روزی روباهی، خروسی را از روستایی بِربوُد و شتابان به سوی لانۀ خود می رفت. خروس در حال که در دهان روباه اسیر بود با حال تضرع گفت: «صد اشرفی می دهم که مرا رها کنی.»

روباه قبول نکرد و بر سرعت خود افزود. خروس هرچه به مبلغ افزود اِفاقه نکرد و روباه به راه خودش می رفت. سرانجام خروس که ناامید شده بود گفت: «حال که از خوردن من چشم نمی پوشی التماسی دارم که مُتَوقع هستم آن را برآورده کنی.»

روباه گفت: «درخواست تو چیست و چه آرزویی داری؟»

خروس گرفتار که در زیر دندان های تیز و برندۀ روباه به دشواری نفس می کشید جواب داد: « حالا که آخرین دقایق عمرم سپری می شود آرزو دارم اقلاً نام یکی از انبیای عظام را بر زبان بیاوری تا مگر به حرمتش سختی جان کندن بر من آسان گردد.»

و البته مقصود خروس این بود که روباه به محض آنکه دهان بگشاید تا کلمه ای بگوید او از دهانش بیرون پریده و بگریزد و خود را به شاخۀ درختی دور از دسترس روباه برساند.

روباه که خود سرخِیل مَکاران بود به قصد و نیت خروس پی برده گفت: « جرجیس، جرجیس ، جرجیس» و با گفتن این کلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلکه دندان هایش بیشتر فشرده شد و استخوان های خروس به کلی خرد شد. خروس بیچاره، نیمه جان در حال جان دادن گفت: «لعنت بر تو، که از میان 124 هزار پیغمبر جرجیس را انتخاب کردی.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا