داستان ضرب المثل «فوت کوزه گری»
داستان فوت کوزه گری چیست؟
مدرسه آنلاین_ ضرب المثل
استاد کوزه گری بود که خیلی با تجربه بود و کوزه های لعابی که می ساخت خیلی مشتری داشت .
شاگردی نزد وی کار می کرد که زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه های کاری خود را به او یاد داد .
شاگرد وقتی تمام کارها را یاد گرفت. شروع به ایراد گرفتن کرد و گفت مزد من کم است و کم کم زمزمه کرد که من می توانم بروم و برای خودم کارگاهی راه اندازی کنم و کلی فایده ببرم .
هرچه استاد کوزه گر از او خواهش کرد مدتی دیگر نزد او بماند تا شاگردی پیدا کند و کمی کارها را یاد بگیرد تا استاد دست تنها نباشد، پسرک قبول نکرد و او را دست تنها گذاشت و رفت.
شاگرد رفت و کارگاهی راه اندازی کرد و همانطور که یاد گرفته بود کاسه ها را ساخت و رنگ کرد، ولی متوجه شد که رنگ کاسه های او مات است و شفاف نیست. دوباره از نو شروع کرد و خاک خوب تر انتخاب کرد ولی باز هم مشکل قبلی به وجود آمد.
شاگرد فهمید که تمام اسرار کار را یاد نگرفته. نزد استاد رفت و مشکل خود را گفت.
.
استاد گفت: درست است که هر شاگردی باید روزی استاد شود ولی تو مرا بی موقع تنها گذاشتی. بیا یک سال اینجا بمان تا شاگرد تازه هم قدری کار یاد بگیرد و آن وقت من هم تو را راهنمائی خواهم کرد و تو به کارگاه خودت برو .
شاگرد قبول کرد یکسال آنجا ماند ولی هر چه دقت کرد متوجه اشتباه خودش نمی شد. یک روز استاد او را صدا زد و گفت بیا بگویم که چرا کاسه های لعابی تو مات است .
استاد کنار کوره ایستاد و کاسه ها را گرفت تا در کوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهایت را باز کن تا فوت وفن کار را یاد بگیری .
استاد هنگام گذاشتن کاسه ها در کوره به آنها چند فوت می کرد. بعد از او پرسید: «فهمیدی». این فوت و فن کار است. وقتی آن را فوت می کنیم گرد وغبار پاک می شود و لعاب خالص پخته و رنگش شفاف می شود . حالا پی کارت برو که همه کارهایت درست بود و فقط همین فوت را کم داشت .
این مثل اشاره به کسی دارد که بسیار چیزها می داند ولی از یک چیز مهم آگاهی ندارد. مثل هایی که به این موضوع دلالت دارند عبارتند از:
فلانی هنوز فوتش را یاد نگرفته
اگر کسی فوت این کار را به ما یاد می داد خوب بود
برو فوت آخری را یاد بگیر
همه چیز درست است و فقط فوتش مانده
منبع: عصر ایران