زنگ تفریحشعر و داستان

حکایتی از گلستان سعدی

حکایتی زیبا و کوتاه از گلستان سعدی بخوانیم.

مدرسه آنلاین_ حکایت

بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی. گفت: ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.

مگوی اندُه خویش با دشمنان

که «لاحَول» گویند شادی کنان

خسارت: زیان و ضرر

نقصان: کمی

مایه: سرمایه

شماتت: سرزنش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا