حکایتی از گلستان سعدی
حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکتهای اخلاقی نهفته است. ادبیات فارسی ما سرشار از حکایات زیبای ادبی و اخلاقی است. داستان هایی که پند و اندرز می دهد و زیبایی های ادبی و زبانی آن گفتار و نوشتار خواننده را روان و زیبا می کند.
در مدرسه آنلاین حکایاتی از متون ادبی فارسی برای شما انتخاب و هر چند وقت یکبار منتشر می کنیم. در زیر حکایتی از باب اول گلستان سعدی را می خوانیم.
درویشی مستجاب الدعوة در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا جانش بستان. گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیرست تو را و جمله مسلمانان را.
ای زبردست زیر دست آزار
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری
توضیحات:
مستجاب الدعوة: کسی که دعایش اجابت می شود.
بخواندش: او را به نزد خود دعوت کرد.
جانش بستان: جانش را بگیر.
از بهر خدا: تو را به خدا.
زیردست آزار: آزاردهندۀ زیردستان.
جهانداری: کشورداری، حکومت.
به: بهتر