داستان یلدایی؛ قصۀ ننه سرما
از جمله نیازهای روزمره کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان خواندن شعر و داستان است که سهم به سزایی در پرورش ذوق و خلاقیت آنها دارد. خواندن و شنیدن داستان یکی از تفریحات و سرگرمی های مفید برای کودکان است که قدرت گفتاری و نوشتاری و همچنین تخیل و حافظۀ آنها را تقویت می کند.
ما بنا داریم در مدرسه آنلاین گاه گاهی داستانهای کوتاه کودکانه بگذاریم تا کودکان علاوه بر پر کردن اوقات فراغت از کارکردهای آموزشی، اخلاقی و تفریحی آن بهره ببرند. داستان منظوم «ننه سرما» را به مناسبت نزدیک شدن به یلدا با هم میخوانیم.
«یکی بود یکی نبود/ زیر گنبد کبود ننه سرما، سوت و کور و بیصدا پشت ابرای سیاه روی بوم آسمون نشسته بود. ننه سرما چاقالو/ بد ادای غرغرو/ دُشَکِش ابر سیاه/ لحافش ابر سفید/ ننه سرما نُه ماه از سال میخوابید، وقتی که بیدار میشد/ پا میشد تنهایی دست به کار می شد، ورد میخوند.
جادو میکرد.
هاها میکرد، هوهو میکرد.
هاها میکرد ابر سیاه پیدا میشد.
هوهو میکرد، باد می اومد، سرما میشد.
بشنوید از اون پایین توی کوه/ روی زمین کلاغا غار میزدند/ غار، غار، غار میزدند.
توی ده جار میزدند، جار، جار، جار میزدند.
ننه سرما اومده/ تیک و تیک و تیک سرده هوا/ درها رو محکم کنین/ سرما نیاد تو خونهها، کرسیها رو علم کنین/ منقلها رو روشن کنین/ لحافِ کرسی پهن کنین/ شبهای چله بزرگ/ شبهای زوزۀ گرگ.
ننه سرما ورد میخوند/ سنگها رو یخ میزد و میترکوند/ مینشست چارۀ چمباره میکرد/ لحاف پنبهایشو پاره میکرد/ پنبهها رو مشت مشت پایین میریخت/ رو زمین گوله گوله گوله برف میبارید.
منقلها روشن میشد/ کرسیها علم میشد/ شب یلدا میرسید/ تو خونهمون غوغا میشد/ میوههای رنگ وارنگ همه جور/ از همه رنگ پسته و آجیل شور/ همه چیز، از همه جور/ شب یلدا همگی بیدار میموندیم/ میوه و آجیل میخوردیم/ شعرای قشنگ میخوندیم/ شبهای چله کوچیک/ شبهای تخمه شکستن، چیک و چیک.
شبهای قصههای قشنگ قشنگ/ قصههای رنگ به رنگ/ قصۀ دیو و پری/ قصۀ خروسزری/ قصۀ بز روی بوم/ قصۀ دختر شاه پریون/ کم کمک زمستون هم سر میاومد/ ننه سرما اون بالا با دلخوری/ زار و زار گریه می کرد/ مثل ابرای بهار گریه میکرد
صدای پای بهار یواش یواش نزدیک میشد/ ننه سرما اون بالا بوی بهار رو میشنید/ دست میبرد به گردنش/ زنجیر موراریدشو رو میکشید/ پاره میکرد همه مرواریداش روی اون دهکدۀ کوچیک و زیبا میبارید/ اما از، مرواریدم کاری از پیش نمیرفت
صدای پای بهار دیگه نزدیک شده بود/ سبزهها از زیر خاک سر میزدن/ آسمون غرومب غرومب صدا میکرد/ باد و بارون همه جا غوغا میکرد/ بعدشم خورشید خانوم در میاومد
ننه سرما خوابالو/ کولهبارو برمیداشت/ سر به صحرا میگذاشت/ همۀ مردم ده شاد میشدن/ از غم آزاد میشدن/ زن و مرد و بچه و پیر و جوون/ دست به دست هم دادن/ همگی شادیکنون میزدن، میرقصیدن/ ای باهار، آهای باهار اومدی، خوش اومدی صفا آوردی خیلی وقته که همه منتظریم.
همگی چشم بهدریم که بهار از راه بیاد/ ازون ور دنیا بیاد/ غنچهها باز بشن/ همۀ مردم ده، دست به دست هم بدن/ مشغول کار بشن/ بازم بهار شد آدما/ شد فصل کشت گندما/ عید اومد و عید اومد/ سکه و سیب و سنبل/ سبزه و سنجد و گل/ اسفند دونه دونه/ اسفند سی و سه دونه/ باز بوی خوب پونه/ عطر گل بابونه/ نه چک زدیم نه چونه/ بهار اومد به خونه.»
برگرفته از پایگاه تبیان