جمعیت کثیر افغانها در پایتخت/ بعید نیست تا چند وقت دیگر بیرونمان کنند
باز بودن مرزها برای ورود افغانها آنهم در حالی که طالبان بر آنها حاکم هستند و خیلی از مردم افغانستان حامی طالبان و نیز در شرایطی که اوضاع اشتغال و طبیعت ایران به لحاظ آب و جنگلها و هوا و …امکان ورود این همه اتباع را نمیدهد چه توجیهی میتواند داشته باشد؟!
مدرسه آنلاین – یکی از شخصیتهای معروف از حضور کثیری از افغانیها در پل طبیعت تا بزرگترین ساعت آنچه را دیده روایت کرده است.
به نقل از برترینها – ملیکا قراگوزلو: امروز به شازده کوچولو قول داده بودم که برویم پل طبیعت تا بزرگترین ساعت تهران را ببیند. قرار بود با تاکسی برویم و با مترو برگردیم تا با یک جاذبه گردشگری دیگر تهران آشنا شود. حواسم نبود «بوی ماه مدرسه» میآید و احتمالاً همسنوسالهایش را میبیند.
در طول راه، منتظر بودم هرلحظه با هجوم بیامان سوالهای مختلف روبهرو شوم اما شازده کوچولو هیچ نگفت و فقط بیرون را تماشا کرد.
او ۲۰ دقیقه تمام از بالای پل به ساعت زل زده بود و کمکم داشتم نگران احوالاتش میشدم که ناگهان گفت: «روی سیاره شما همۀ بچهها یه شکلن.» انتظار هر جملهای جز این را داشتم. نگاهمان چند ثانیهای تلاقی پیدا کرد.
-یه شکلن؟
+یه جور لباس پوشیدن.
تازه منظورش را گرفتم. خندهام گرفته بود: «اسمش یونیفرمه. بچهها تو مدرسه باید یه شکل باشن.»
سه بار پلک زد و چیز دیگری نگفت. وقت هم نکرد بگوید. صدای فریادی حواس جفتمان را پرت کرد. چند بچه آنسوتر داشتند در سر و کله هم میزدند و سروصدایشان توجه همه را جلب کرده بود.
+پس اینا بچه نیستن.
لحظهای مکث کرد و دوباره ادامه داد: «چرا یونیفرم نپوشیدن پس؟»
توضیح این مسئله آنقدر برایم سخت بود که نمیدانستم از کجا باید شروع کنم. با کمی مِنمِن، زیر لب گفتم: «اینا میرن سر کار، وقت مدرسه ندارن. بعدم اینکه ایرانی نیستن.»
+ایرانی نیستن؟
توضیح مهاجر غیرقانونی برای بچهای که هیچ از سیاستهای کره زمین نمیداند، واقعا دشوار است.
-بعضیا تو کشور خودشون نمیتونن زندگی کنن و مجبور میشن برن یه کشور دیگه. این بچهها هم نمیتونستن افغانستان زندگی کنن و اومدن اینجا.
+برای همین مدرسه نمیرن؟
-بعضیاشون شناسنامه ندارن. یعنی قانونی اینجا نیستن، پس مدرسه هم نمیتونن ثبتنام کنن.
+تا آخر عمر؟
-احتمالا.
پارک طالقانی آن روز خیلی عجیب شده بود. آنچنان که اگر همه را تک به تک میشمردی، احتمالا تعداد افغانها بیشتر از ایرانیها بود. شازده کوچولو هم سر مرا با سوالهایی درباره سیاست کثیف جهانی، نژادپرستی و… بُرده بود که گفتم: «خسته نیستی؟ میخوای برگردیم؟»
متروسواریمان نیز روند عجیبی داشت. هیچوقت فکرش را هم نمیکردم نیموجب بچه بتواند مرا با اصل هستی دچار اختلاف کند؛ دم گیت ایستگاه حقانی که رسیدیم، خیلی شلوغ بود. معلوم نبود دوباره چه کسی بدون بلیت زدن، میخواسته فرار کند که حالا مُچش را گرفته بودند! یک نفر داشت فریاد میزد که آی از خدا بیخبرها! دو سال پیش که میگفتید باید برای شارژ کارت بلیت، کدملی بزنی و حالا هم راهمان نمیدید؟
دیدم یک زن افغان درحال داد و فریاد سر مأمور ایستگاه است. مردم هم تا میتوانستند ناسزا و فحش نثار آن زن درمانده میکردند. یکی میگفت: «برین گمشین کشور خودتون» یکی دیگر فریاد میزد: «گورت رو گم کن افغانی…»!
مبهوت مانده بودم که چه کنم و آیا اصلاً باید کاری کنم یا نه که صدای شازده کوچولو توجهم را جلب کرد. لابهلای جمعیت دنبال موهای طلاییاش گشتم. بین زن و مردم ایستاده بود. یک لحظه سکوت شد. لابد مردم با خودشان میگفتند «این فسقلی دیگه چی میگه؟ مادر این بچه کجاست؟»
شازده کوچولو خیلی بیمقدمه گفت: «واقعاً حالم از شما انسانها بهم میخوره.» برگهای ملت ریخت که این دیگر چه میخواهد!؟
+شما به همنوع خودتونم رحم ندارین. واقعاً نفرتانگیزین.
این را گفت و با خشم به مردم نگاه کرد. بعد هم سرش را انداخت پایین و به سمت من آمد. تابهحال آنقدر او را عصبانی ندیده بودم. میخواستم برایش توضیح بدهم که همۀ اینها جزء همان سیاست کثیف جهانی است. این که احتمالاً مردم افغانستان گناه نکردهاند که در کشور خود امنیت ندارند و مجبور به مهاجرت شدهاند.
میخواستم بگویم «شازده کوچولوی من! شاید باید به ایرانیها هم گاهی حق بدی که نژادپرست باشن. احتمالاً اونها هم ترسیدن، حق هم دارن بترسن. اون سیاست کثیف جهانی از احساسات امثال تو استفاده میکنه که به کاراش مشروعیت بده؛ ولی همونجور که همۀ اونا بد نیستن، همهشون هم خوب نیستن. آره شازده کوچولوی من! ممکنه دولت به اونها خدمات اجتماعی نده و یک کلام «آدم حسابشون نکنه» ولی خب میتونه جلوی ورودشون رو هم بگیره! بعید نیست چند وقت دیگه از کشور خودمون هم بیرونمون کنن!»
چرا مسئولین یه فکری نمیکنن !!!! حتما میگن هر افغانی یعنی یک رای
شازده کوچولو
افغانستان امن تر از ایران است
بیست میلیون بیگانه ریخته تو کشور..هیچ کشوری چنین بلا سر خود نمی آورد…این ها مجردی میروند و میآیند خانه خاله است آنها هم که از قبل آمدند هر کدام ده بچه تولید کردند…کسی که برای کار بدون مالیات و مواد فروشی و دزدی میآید آیا دلت به حال او میسوزد..پدر جوانان ما را در آوردند خانه و شغل و زنان ما در اختیار آنان کور از خدا چه میخواهد دو چشم بینا
کدام کشور حتی در همسایگی ایران اجازه میدهند موش به انبارشان بزند..نقشه کشیدند مردم مارا جایگزین کنند با این ها و مردم یا لال شوند یا مهاجرت یا معتاد و افسرده….نادر شاهم آرزوست آن ترک غیور
خدا نگذرد از ایرانی که به آنها شغل و خانه بدهد وغز این ها بچه دورگه مغولی بدنیا بیاورد…بیچاره شدیم بدبخت شدیم..دولت و مجلس هم گوش نمیدهند شاید مردم را روبروی با دشمن در خانه خود قرار دهند
آقا شهر به شهر پاکسازی کنید و پلمپ کنید کسانی که به این ها کار دادند..کمتر گاو نگه دارید و خودتان کار کنید..برده داری راه انداختند تا روی کارگر ایرانی را کم کنید…نادر شاهم آرزوست آن ترک غیور…فقط ۳۰۰سال پیش اینها گردن زدند و اصفهان و قزوین و تهران را گرفتند فقط با ۱۸۰۰سوار حالا بیش از بیست میلیون تو سر ایرانی ریختند..ایرانی دفاعی ندارد از خود به جایی شکایت نمیتواند.. مدرسه ها و دانشگاه و زایشگاه ها انگار کابل و روستاهای افغانستان است.بپا خیزید خفه خون گرفته های ایرانی…پدرتان در آمده..مانند بحرین که مردم قدیم را با پاکستانی و بلوچ و سومالی عوض میکند…نادر شاه ام آرزوست آن ترک غیور
خاهشمنداست اینهمه تو گزارشات خود شناسنامه شناسنامه نکنید خانم واقای خبر نگار