حکایت پادشاه و اسیر؛ دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز
حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکتهای اخلاقی نهفته است. ادبیات فارسی ما سرشار از حکایات زیبای ادبی و اخلاقی است. داستانهایی که پند و اندرز میدهد و زیباییهای ادبی و زبانی آن گفتار و نوشتار خواننده را روان و زیبا میکند و حکمتهایش به او حکمت میآموزد و در اخلاق فردی و جمعی بسیار مؤثر است.
در مدرسه آنلاین حکایاتی از متون ادبی فارسی برای شما انتخاب و هر چند وقت یک بار منتشر میکنیم. در زیر حکایتی از باب اول از گلستان سعدی در سیرت پادشاهان به شما تقدیم میکنیم.
«پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفتهاند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
اذا یئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ
کَسَنَّورِ مغلوبٍ یَصولُ عَلی الکلبِ
ملک پرسید چه میگوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند همی گوید: وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ. ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی از این سخن در هم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی. و خردمندان گفتهاند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود:
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر مُلک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک»
معنی واژگان و عبارات دشوار:
اشارت کرد: فرمان داد.
دشنام دادن گرفت: شروع به دشنام دادن کرد.
سقط گفتن: سخن درشت بر زبان آوردن، دشنام دادن.
دست از جان شستن: آمادۀ مرگ شدن، ترک جان گفتن.
اذا یئِسَ الانسانُ ….: هرگاه آدمی ناامید شود زباندرازی میکند، چنانکه گربۀ شکستخورده نیز به سگ حمله آرد.
نیک محضر: خوش معاشرت، خوش سلوک، نیک سیرت.
وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ ….: سورۀ آل عمران قسمتی از آیۀ 134: … و خشم خود رل فرو میخورند و بر مردم ببخشایند …
ابنای جنس ما را نشاید: شایسته نیست همکاران و همپایگان ما …
در حضرت پادشاهان: در حضور پادشاهان.
خُبث: بدنهادی، بدخواهی.
دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز: مقصود سعدی آن است که لزوم پرهیز از «راستی فتنهانگیز» چندان است که «دروغی مصلحتآمیز» بر آن ترجیح تواند داشت. بنابراین او خواسته بر این پرهیز تأکید کند و سخن او مربوط به چنین موردی است نه حکمی کلّی، به خصوص که در جای دیگری در گلستان گفته:
گر راست سخن گویی و دربند بمانی
به زان که دروغت دهد از بند رهایی
طاق ایوان: گنبد کاخ.
نَماند به کس: از برای کسی پایدار نمیماند.
جهانآفرین: آفرینندۀ جهان، خدا.
مُلک: پادشاهی، گاه به معنی کشور و قلمرو حکومت به کار میرود.
مکن تکیه بر مُلک دنیا و پشت: بر پادشاهی دنیا تکیه مکن.
آهنگ: قصد.