حکایت؛ دعای ذوالنون در حق اهل طرب
حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکتهای اخلاقی نهفته است. ادبیات فارسی ما سرشار از حکایات زیبای ادبی و اخلاقی است. داستان هایی که پند و اندرز می دهد و زیبایی های ادبی و زبانی آن گفتار و نوشتار خواننده را روان و زیبا میکند.
در مدرسه آنلاین حکایاتی از متون ادبی فارسی برای شما انتخاب و هر چند وقت یک بار منتشر میکنیم. در زیر حکایتی از باب فی ذکر ائمتهم من اتباع التابعین، از کتاب کشفالمحجوب اثر جلّابی هجویری به شما تقدیم میکنیم.
«و یافتم اندر حکایات وی (ذوالنون مصری) که: روزی با اصحاب در کشتی نشسته بودند در رود نیل به تفرج؛ چنانکه عادت اهل مصر بود. کشتی دیگر میآمد و گروهی از اهل طرب در آنجا فساد همیکردند. شاگردان را آن، بزرگ نمود، گفتند: «ایها الشیخ، دعا کن تا آن جمله را خدای عزّ و جلّ غرق کند تا شومی ایشان از خلق منقطع شود.» ذوالنون رحمةاللّه علیه بر پای خاست و دستها برداشت و گفت: «بار خدایا، چنانکه این گروه را اندر این جهان عیش خوش دادهای، اندر آن جهان نیز عیش خوششان ده.» مریدان متعجب شدند از گفتار وی. چون کشتی پیشتر آمد و چشمشان بر ذوالنون افتاد، فراگریستن آمدند و رودها بشکستند و توبه کردند و به خدای بازگشتند. وی رحمةاللّه علیه شاگردان را گفت: «عیش خوش آن جهانی توبهٔ این جهانی بود. ندیدید که مراد جمله حاصل شد، بی از آن که رنجی به کسی رسیدی؟»و این از غایت شفقت آن پیر بود بر مسلمانان.»
معنی لغات دشوار
اصحاب: یاران.
تفرّج: گردش، سیر و تماشا و خوشحالی و گشادگی خاطر تنگدل.
شاگردان را آن، بزرگ نمود: به نظر شاگران آن معصیتی بزرگ آمد.
پیشتر آمد: جلوتر آمد
رود: ساز.