آرایۀ مجاز در ادبیات با مثال
امروز فضای مجازی و بستر اینترنت به یکی از مراجع مهم برای دانش آموزان تبدیل شده است تا با مراجعه به آن پاسخ بسیاری از پرسش های خود را بیابند.
تحریریۀ مدرسه آنلاین تلاش میکند تا در این بخش اطلاعات به روز و مستندی را پیرامون موضوعات درسی تهیه و در اختیار کاربران فضای مجازی قرار دهد.
امروز بحث مجاز را از درس علوم و فنون ادبی پایۀ یازدهم با هم میخوانیم.
مجاز چیست؟
مجاز شيوهای است ديگر بـرای بيان انديشۀ شاعرانه كه در آن سخنور، برای در دام افكندن مخاطب به كار مبرد .مجاز مانند استعاره به كار بردن واژه است در غير معنی حقيقی. يعنی شاعر و نويسنده معنای قاموسی واژه را در نظر نمیگيرد بلكه با معنای هنری آن سرو كار دارد. به عبارت سادهتر به کلمهای که شاعر در کلام میآورد ولی معنای دیگری غیر از معنای حقیقی را مد نظر قرار میدهد «مجاز» میگویند.
علاقه چیست؟
بین معنای حقیقی و مجازی یک واژه، رابطه و پیوندی وجود دارد که به آن «علاقه» میگویند. یعنی شرط نقل معنای اصلی (حقیقی) به معنای غیراصلی (مجازی) وجود مناسبتی بین آن دو هست که این مناسبت را علاقه میگویند.
قرینه چیست؟
در مجاز نشانهای در کلام وجود دارد که ذهن خواننده را از معنای حقیقی و اصلی دور می کند و به معنای مجازی و غیر حقیقی آن سوق می دهد به این نشانه «قرینه» گفته میشود.
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
در این بیت «پیاله» در معنای حقیقی و اصلی خود به کار رفته است امّا در بیت زیر
در عهد پادشاه خطا بخش جرمپوش
حافظ قَرابهکش شد و مُفتی پیالهنوش
قَرابه: شیشۀ شراب، صراحی- مُفتی: فتوا دهنده، قاضی
«پیاله» در معنایی غیر از معنای خودش به کار رفته است. معنای حقیقی پیاله، ظرفی است که با آن شراب يا هر نوشيدنی ديگری را می نوشند. در این بیت معنای حقیقی مورد نظر نیست؛ بلکه معنایی دیگر یعنی «شراب» مورد نظر است.
در این بیت پیاله مجاز از شراب است. نوشیدن پیاله، قرینه و نشانهای است که ذهن را از معنای اصلی دور می کند( نمیتوان پیاله را نوشید ) بین معنای حقیقی و غیر حقیقی نیز رابطه و پیوندی وجود دارد؛ ظرف و محل شراب، به جای واژۀ شراب ذکر شده است.
انواع مجاز رایج بنابر علاقه
*علاقۀ محل
ذکر محل —-ارادۀ حال یا مجاز محلّیّت
برآشفت ايران و برخاست گرد همی هر كسی كرد سازِ نبرد فردوسی
«ايران» در معنی مردم ایران به كار برده شده است ايرانيان قرینه برای «برآشفتن» است زیرا قرينهای است كه ذهن را از ايران دور میكند یعنی مردم ایران مورد نظر است نه ايران و قرينه در اين بيت قرينۀ لفظی است؛ يعني «برآشفت»واژهای است كه كه آشكارا در سخن آورده شده است.
يا در بيت ديگر فردوسی:
چو آن چامه بشنيد بهرام گور بخورد آن گران سنگ جام بلور
در اين بيت به جای شراب از «جام بلور» ، که بادهای در آن ريخته بودند، استفاده شده است .یعنی ذکر محل «جام بلور» و ارادۀ حال «شراب». قـرينه نيز آشكارا در سخن آورده شده است؛ يعنی «خوردن». زيرا آن چه را كه میتوان خورد باده است نه جام.
*علاقۀ حال
ذکر حال —–ارادۀ محل یا مجاز حالیّت
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است
شراب را نمیتوان در دست گرفت. شاعر به جای جام شراب (محل) خود شراب (حال) را ذکر کرده اس. دست هم قرینه آشکار است.
*علاقهٔ جزئیه
ذکر جزء —– ارادۀ کل. جزئی از یک چیز به جای کلّ آن چیز به کار رود.
پیش دیوار آنچه گویی هوش دار تا نباشد در پس دیوار گوش
گوش ← انسان
به یاد روی شیرین بیت می گفت چو آهن تیشه میزد کوه می سُفت
بیت ← شعر
*علاقۀ کلیه
ذکر کل —– ارادۀ جزء. کل یک چیز به جای جزئی از آن چیز به کار میرود.
سپید شد چو درخت شکوفه دار سرم وزین درخت همین میوۀ غم است برم
سر مجاز از مو
دست در حلقۀ آن زلف دوتا نتوان كرد تكيه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد
دست ← انگشت
*علاقۀ لازمیت
چیزی به دلیل همراهی با چیز دیگر، به جای آن به کار میرود.
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند
خون مجاز از مرگ است و چون مرگ معمولاً با خون همراه است لذا به جای آن به کار رفته است.
*علاقه ماکان
اسم و حال و صفت سابق کسی یا چیزی را بگوییم و ووضع کنونی او را اراده کنیم. مثلاً به انسان، خاک یا مشتی گل بگوییم یه به شراب آب انگور بگوییم.
آفرین جان آفرین پاک را آن که جان بخشید و ایمان خاک را
*علاقۀ مایکون
اسم و حال و صفت یا چیزی را بگوییم و حال و وضع کنونی او را اراده کنیم. مثلاً به دانشجویی که در آینده دکتر میشود، پیشاپیش دکتر میگوییم. به ستوان سروان و به سرهنگ سرتیپ.
فریبش داد(شیرین) تا باشد شکیبش نهاد آن کشتنی دل بر فریبش
*علاقهٔ سببیه
سبب و علت چیزی ذکر می شود اما منظور خود آن چیز است:
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید و اینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
دم(نفس) مجاز از سخن گفتن است با علاقه سببیه چرا که نفس و دم و بازدم سبب و علت سخن گفتن است.
ای ز خود گشته سیر، جوع این است وی دوتا از ندم ، رکوع این است
سیر: ← بیزار (زیرا سیری سبب بیزاری است)
*علاقهٔ آلیه
ابزاری کاری ذکر میشود امّا هدف خود کار است.
بر آشفت عابد كه خاموش باش تو مرد زبان نیستی گوش باش
زبان مجاز از سخن ( چون زبان ابزار سخن گفتن است.)
گرت هواست که با خضر همنشین باشی نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش