زیباترین اشعار امام رضایی؛ خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
یازده ذی القعده روز ولادت امام هشتم ما شیعیان، یعنی حضرت رضا سلاماللهعلیه است. امامی که ایران اسلامی خود را متبرک به قدوم منورش میداند و از برکات حضور بارگاهش ارتزاق میکند.
مدرسه آنلاین– از آن زمان که امام رئوف به سرزمین ایران آمدند؛ شمس الشموس و خورشید این سرزمین شدند و به عنوان ولی نعمت و پناهگاه معنوی ما ایرانیان هستند. شاعران فارسی زبان که همواره در اشعار آیینی سکاندار هستند و گوی سبقت را بردهاند، در عرض ارادت به آستان حضرت رضا نیز اشعار زیبا و بسیاری سروده و به ایشان پیشکش کردهاند.
در زیر شعرهای زیبای آیینی را به مناسبت ولادت امام رضا سلاماللهعلیه به شما تقدیم میکنیم.
من به لطف نگاهت ای باران
سـوی مشهد زیاد میآیم
دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد میآیم
***
با حضورت ستارهها گفتند
نور در خانۀ امام رضاست
کهکشانها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانۀ امام رضاست
**
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهرهات رنگ و بوی گندم داشت
**
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بیعصا میگذشتی از دریا
**
با خداوند همکلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
«کودکیهایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی
**
رزق و روزیِ شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم
**
من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد میآیم
دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد میآیم
(سید حمیدرضا برقعی)
*******************
یازده بگذشته از ذیقعده جانان آمده
بر تن موسای کاظم گوییا جان آمده
شهر پیغمبر مدینه نور افشانی شده
در شب تاریک شیعه مهر رخشان آمده
آمده زیبا پسر از نسل پاک مرتضی
جانشین حضرت کاظم به میدان آمده
در زمین و آسمان جشن و طرب بر پا شده
نجمه را در گهر باری به دامان آمده
شیعیان را آمده مولای هشتم در وجود
عالم آل پیمبر روح ایمان آمده
نام او باشد علی و کنیهاش باشد رضا
در خزان شیعه امید بهاران آمده
از مدینه آفتاب شرق ایران سرزده
افتخاری در جهان ازبهر ایران آمده
بر کریمان آمده مولا وارباب کرم
ای گدایان مژده سلطان خراسان آمده
آمده سکنی گزیند در دژ توحید او
اصل آغازین دین را شرط و میزان آمده
آهوان را نیست باکی دیگر از صیادها
ضامن پرمهر آهوی بیابان آمده
جمله بیماران دخیل آن پر قنداقهاش
چون مسیح فاطمه از بهر درمان آمده
زایرینش را دهد پاسخ به وقت مقتضی
ضامن هر شیعه در درگاه یزدان آمده
خشکسالی خراسان هم به پایان میرسد
آنکه آید با دعایش سخت باران آمده
البشاره برکسی که حج بر او مقدور نیست
آنکه آسان میکند حج فقیران آمده
مشهد او روز میلادش تماشایی بود
اهل عالم بهر تبریکش فراوان آمده
کفتران قوقوی شادی در حرم سر میدهند
نوکر نقاره زن شادان وخندان آمده
ای خوشا مشهد شود کنعان و ما بینیم که
یوسف گم گشتۀ زهرا به کنعان آمده
(اسماعیل تقوایی)
***********************
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دریا میشود با گامهای تو
به دست ابرها تسبیح باران تو میچرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینهها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهای توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقّاخانه ات زیباست رقص کاسههای نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو میچرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهای در بیت پایان تو میچرخد
(علیرضا قزوه)
***********************
مرده از فیض تو احیاگر جان میگردد
عالم پیر از این نشئه جوان میگردد
سر تسلیم به پای تو فرود آوردم
که به انگشت ولای تو جهان میگردد
تا نهد چهره به خاک قدم زوّارت
سنگ از دامنۀ کوه، روان میگردد
با تولاّی تو چون سینۀ دریا به کلیم
وادی خوف و خطر مهد امان میگردد
هر کجا نام خراسان تو آید به زبان
اشک شوق است که از دیده، روان میگردد
سجده بر گنبد زرّین تو آرد خورشید
که به امواج فضا نورافشان میگردد
آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق
خاک او سرمۀ صاحب نظران میگردد
همه اعضای وجودم نه سر هر مویم
به ثنای تو سراپای زبان میگردد
نقش شیر از نگه نافذ تو شیر شود
گرگ در خطّۀ طوس تو شبان میگردد
همچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز
گرد گلدستۀ صحنینتو جان می گردد
دیده از هستی خود بلکه زخود میپوشم
تا که چشمم به رواقت نگران میگردد
با تو از آتش دزوخ گل جنّت روید
بی تو گلخانۀ فردوس، خزان میگردد
زائر کوی تو آرد به خداوند طواف
دل من گِرد مزار تو از آن میگردد
آسمان ها به طواف حرمت مشغولند
تا که بر گرد زمین چرخ زمان میگردد
تیغ با معجز ابروت کند کار سپر
تیر از گردش چشم تو کمان میگردد
ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت
تن هر کس که به خاک تو نهان میگردد
کافر ارنام رضا را ببرد در دوزخ
دوزخ از فیض دمش رشک جنان میگردد
روز پرواز کتب پای صراط و میزان
کرم و لطف تو بر خلق عیان میگردد
لاله از خشت طلای تو برون آرد سر
سنگ با معجز تو درّ کران میگردد
موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود
عیسی از شوق تو بی تاب و توان میگردد
گر چه حجّ فقرائی به طواف حرمت
تا ابد دایرۀ کون و مکان میگردد
گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند
همه بی مهر ولای تو زیان میگردد
می دهد روی خدا را به همه خلق نشان
هر که در کوی تو بی نام و نشان میگردد
هر که بر پنجره های حرمت گیرد دست
پنجه اش عقده گشای همگان میگردد
روح بخش دل و جان است و روان قرآن
هر کجا وصف ثنای تو بیان میگردد
تا کند نغمه سرایی به ثنایت (میثم)
گرد او روح ملک، رقص کنان میگردد
(غلامرضا سازگار)
***********************
پرواز خواهم کرد سویت، پر که باشد
پر چونکه باشد می پرم باور که باشد
شاه و گدا فرقی نخواهد داشت این است
درک کریم از اینکه پشت در، که باشد
آری رضا گفتن مؤثر بوده برلب
تاثیر دارد خطبه بر منبر که باشد
مثل شراب از سرکه بودن ها گذشتیم
پای طلب معنی ندارد سر که باشد
دیگر نمی آیم من از باب الجوادت
روی لبم سوگند بر مادر که باشد
قم می شود دروازه ی مشهد یقینا
حرف برادر می شود خواهر که باشد
وقت وداع اینجا ضریحت را همیشه
شش گوشه می بینم دو چشمم تر که باشد
(مهدی رحیمی)
**********************
صدای ذکر تو شب را فرشته باران کرد
عبور تو لب «شیراز» را غزل خوان کرد
«کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست»
بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد
چو خواهرت که ز «دریاچه ی نمک» دل برد
هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد
نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید
و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد
ولی چه حیف که آن طره ی خیال انگیز
چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد
چه اشک ها که ضریحت به گونه ها جاری
چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد
شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را
به جرعه ای غزل از جام غیب مهمان کرد
و گنبد تو برای دل کبوترها
چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد
سفر اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی
صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد
(قاسم صرافان)
***********************
برای آمدنت نجمه بیقرارت بود
هزار سرِّ مگو دید و رازدارت بود
مدینه شاهد شب زنده داری موسی
تمام بارقه ها نیز در مدارت بود
اراده ازلی با علی رقم خورده
رضای حق به رضای تو اعتبارت بود
چقدر پاقدم تو فرشته خلق شده
نگاه فاطمه از عرش در زیارت بود
شنید حضرت یکتا شهادتینت را
یقین که حضرت جبریل هم کنارت بود
توپاره تن پیغمبر خدا هستی
شبیه فاطمه شأن بزرگوارت بود
تو آمدی که ولایت شود به تو کامل
خوش آمدی که امامت در انتظارت بود
اگر نبود ندای حدیث سلسله ات
چگونه سلسله شیعه رستگارت بود؟
(محمود ژولیده)