زنگ تفریحشعر و داستان

تفألی به حافظ؛ خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست

همۀ ما ایرانیان همواره در طول تاریخ به ادبیات و به‌خصوص شعر علاقه‌مند بوده‌ایم و البته بسیاری از ما خود اهل ذوقیم و دستی بر آتش شعر و ادبیات داریم. شعر همیشه بر نثر پیشی داشته و اقبال عمومی به آن بیشتر بوده است. در این میان حافظ برای ما جایگاه ویژه‌تری دارد.

مدرسه آنلاین– ما در اینجا قصد کرده‌ایم هر از گاهی غزلی از خواجۀ شیراز به دیدۀ پرمهر شما تقدیم کنیم.

غزل‌های روح‌نواز حافظ همدم لحظه‌های تنهایی، همنشین اوقات دلتنگی و مجلس‌آرای شب‌های چلۀ ماست. با آن فال می‌گیریم و بهگفته‌ها و نصایح شاعر شیراز دل می‌سپریم و به لسان غیبش ایمان داریم. حافظ از آن شاعرانی است که نه تنها خواص و متخصصان ادبیات زیبایی‌ها و لطافت‌های ادبی شعرش را درمی‌یابند و مورد پژوهش قرار می‌دهند و شاعران از شعرش حظی وافر می‌برند و برای جلایِ روح و پرورش طبع آن را از دست نمی‌نهند بلکه عموم مردم از هر رشته و حرفه‌ای که باشند آن را دوست دارند و با غزل‌هایش زندگی می‌کنند و گره از پیشانی می‌گشایند. حافظ به قول استاد بهاءالدین خرمشاهی نه تنها حافظ ذهن و زبان ماست بلکه حافظۀ ماست. حافظ حافظۀ ایرانی است.

تفألی به حافظ زدیم و این غزل زیبا آمد:

1-خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست

گشادِ کارِ من اندر کرشمه‌های تو بست

2-مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند

زمانه تا قَصَبِ نرگس قبای تو بست

3-ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود

نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

4-مرا به بندِ تو دوران چرخ راضی کرد

ولی چه سود که سر رشته در رضای تو بست

5-چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مفکن

که عهد با سرِ زلفِ گره گشای تو بست

6-تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال

خطا نگر، که دل امید در وفای تو بست

7-ز دستِ جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت

به خنده گفت: که حافظ برو، که پای تو بست؟

معنای لغات، عبارات و ابیات دشوار:

کرشمه: اشاره با چشم و ابرو، غمزه.

بیت 2: از آن لحظه که زمانه کمر زرکش قبای تو را بست، من و سرو چمن را به خاک راه نشاند.

به خاک راه نشاندن: از هستی ساقط کردن، کنایه از نهایت درجۀ بیچاره و ناتوان کردن است. «به خاک راه نشاندن سرو چمن» علاوه بر معنی حقیقی آن که در خاک نشاندن یا کاشتن درخت است، به این معنای مجازی اشاره دارد که سرو در برابر قامت زیبای معشوق چنان بازارش کساد شده که بیچاره و ناتوان شده است.

قصب: به معنی نی، لباس ابریشمی و لباسی که از این پارچه دوخته شده باشد آمده.

قصب بستن: شال به دور کمر یا سر بستن است که در اینجا به مناسبت قبا طبعاً کمربند بستن است که با سرو و زیبا ساختن اندام نیز تناسب دارد.

بیت 4: روزگار مرا راضی کرد که دربند اسارت تو باقی باشم، ولی چه فایده که شرط اصلی را به رضایت تو موکول کرد.

گره‌گشا: گشایندۀ گره و مجازاً حل‌کنندۀ مشکلات است.

زلف گره‌گشا: زلفی که مراد دل عاشق را می‌دهد.

 

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا