شرح و توضیح اقسام استدلال در منطق دهم
امروز فضای مجازی و بستر اینترنت به یکی از مراجع مهم برای دانش آموزان تبدیل شده است تا با مراجعه به آن پاسخ بسیاری از پرسش های خود را بیابند.
تحریریۀ مدرسه آنلاین تلاش میکند تا در این بخش اطلاعات به روز و مستندی را پیرامون موضوعات درسی تهیه و در اختیار کاربران فضای مجازی قرار دهد.
امروز بحث اقسام استدلال در منطق پایۀ دهم را با هم میخوانیم.
اهمیت استدلال
شیوه استدلال درست در زندگی انسان اهمیت فزایندهای دارد. علاوه بر تاثیری که در روند پیشرفت علم بجا میگذارد در زندگی فردی و روزمره افراد نیز دارای تاثیرات بسیار عمیق است. استدلال نادرست افراد اغلب مشکلات و نتیجه گیریهای نادرستی را برای آنها بوجود میآورد که ممکن است به خدشهدار شدن روابط ، باورهای ذهنی غلط و حتی ناراحتی روحی و روانی منجر شود. امروزه روانشناسان بر این باورند که برخی از بیماریهای روانی انسان ریشه در باورها و استدلالها و شناختهای نادرست افراد دارد. به استدلالهای نادرست یک فرد افسرده توجه کنید.
1.من در ازدواج اولم شکست خوردم پس در ازدواج دوم شکست خواهم خورد )استدلال تمثیلی نادرست(.
2.من در امتحان ریاضی شکست خوردم پس در تمامی امتحانات شکست خواهم خورد یا من شکست میخورم )استدلال استقرائی نادرست).
من در تمامی مشاغلی که تاکنون اختیار کردم شکست خوردم پس در این شغلم نیز شکست خواهم خورد. (استدلال قیاسی نادرست)
اقسام حجت یا استدلال
به طور کلی حجت یا استدلال ( یعنی رفتن از قضایای معلوم به قضیه مجهول) بر چهار قسم است. یعنی آن جا که می خواهیم از قضیه یا قضایای معلوم به قضیه ای مجهول دست یابیم، ذهن ما حداقل به چهار گونه ممکن است سیر کند تا به هدف برسد:
اول) قیاس
دوم) استقراء
سوم) منطق خلاقیت
چهارم) تمثیل
اول) قیاس
در روش شناسی تحقیق و به ویژه جامعه شناسی، مقالات و پایان نامه ها، وقتی یک تئوری کلی مانند عدم همبستگی و انسجام کافی سبب بروز آسیب های اجتماعی می شود را انتخاب می کنیم و از دل آن مصادیق و فرضیه های مختلفی را بیرون می کشیم کاری قیاسی انجام داده ایم. یعنی یک کل را در نظر می گیریم و آن را به مصادیقش خرد می کنیم.
به عبارت دیگر از تئوری و دانش علمی به مشاهده های مختلف می رسیم. حرکت به صورت جاده ای یک طرفه از بالا به پایین است.مکتب فکری راسیونالیسم انتقادی به نمایندگی کارل پوپر بیشتر بر این روش تاکید دارد.
در منطق نیز «قياس مجموعه اي مركب از دو يا چند قضيه است كه اگر آنها را صادق و درست فرض كنيم ؛ قضيه ديگري نتيجه مي شود كه قطعا صادق خواهد بود .مثال: هر فلزي رسا است، نقره فلز است، پس نقره رسانا است.»
در این روش مسیر استدلال از کل به جزء است. به عبارتی از احکام کلی نتایج جزئی گرفته میشود. مثلا اگر بگوییم مارها دست و پا ندارند و بوآ یک نوع مار است. نتیجه میگیریم که بوآ هم دست و پا ندارد. این نمونهای از روند یک روش استدلال قیاسی است. مثال دیگر اینکه ایرانیها به زبان فارسی صحبت میکنند، علی هم یک ایرانی است پس او هم فارسی صحبت میکند. در اینجا نیز مطلب ایرانیها به زبان فارسی صحبت میکنند یک توضیح کلی است که از آن در مورد یک جزء نتیجه گیری کردهایم. همینطور توجه کنید به این مثال که همه پستانداران بچهزا هستند، گوسفند هم پستاندار است پس گوسفند هم بچهزا است.
مثالهایی که گفته شد استدلالهای درستی بودند اما زمانی نیز وجود دارد که استدلال نادرستی انجام میگیرد. در روش قیاسی استدلال نادرست علتهای مختلف میتواند داشته باشد. یکی از این علتها ممکن است مربوط به درست نبودن حکم باشد مانند اینکه بگوئیم «زن ناقصالعقل است.» و نتیجه بگیریم چون مهین خانم زن است پس ناقص العقل است. یا اینکه به فراگیر نبودن حکم مربوط باشد. مثل این مثال که بگوییم همه شهروندان تبریزی به زبان ترکی صحبت میکنند، آقای فلان هم یک شهروند تبریزی است پس او هم ترکی صحبت میکند.
در این مثال حکم اولیه یک حکم فراگیر نیست. چون همه کسانی که در تبریز زندگی میکنند به زبان ترکی صحبت نمیکنند.
پس گاهی ذهن از قضایای کلی به نتایج جزئی می رسد(جزئی ممکن است جزئی حقیقی یا جزئی اضافی باشد(؛ یعنی ذهن با استفاده از اصول و قضایای کلیی که درستی آن معلوم است به مطلوب و هدف خود حرکت می کند. به تعبیر دیگر، هر گاه یک امر کلی برای انسان معلوم باشد و این قضیه معلوم، سبب قبولی حکمی درباره یک امر جزئی ( که مندرج در آن قضیه کلی است باشد)،این استدلال را قیاس می نامند.
مثالی دیگر: میدانیم که هر جانداری تغذیه می کند. (امر کلی معلوم)
از سوی دیگر، این را هم می دانیم که باکتری یک جاندار است.
بنابراین نتیجه می گیریم که این باکتری تغذیه می کند. (امر جزئی که قبلا مجهول بود و اکنون معلوم شده است.)
چنانچه ملاحظه می گردد، در استدلال قیاسی حرکت ذهنی ما از کلی به جزئی یا از عام به خاص است. در این حال، مسیر ذهن ما نزولی است؛ یعنی از بزرگتر و عالی تر به کوچک تر و محدودتر سیر می کند؛ و یا به تعبیری دیگر، از شامل و در برگیرنده به مشمول و در بر گرفته شده منتقل می شود.
انواع استدلال قياسی
در منطق استدلال قياسی را به انواع مختلفي از جمله قياس استثنائي و قياس اقتراني تقسيم كرده اند كه هر كدام از آنها نيز به نوبه خود به چند نوع ديگر تقسيم مي شوند.
دوم) استقراء
برعکس قیاس ما مشاهده های مختلف جزئی و خرد انجام می دهیم و در صورت امکان به تئوری کلی و دنانش علمی می رسیم. به عبارت دیگر جهت حرکت ما به صورت جاده ای یکطرفه از پایین به بالا یا صعودی است. مانند اینکه شما پرسشنامه های مختلفی پرکنید، برای هر یک از فرضیه ها داده ها و اطلاعاتی گردآوری نمایید و سپس به یک نتیجه ی کلی برسید.
روش استقرائی بیانگر این امر است که از واقعیتهای جزئی و انفرادی میتوان به واقعیتهای کلی دست یافت. مسیر حرکت در روش استقرائی از جزء به کل رسیدن است. به عبارت دیگر با مشاهده آنچه که برای جزء معین وجود دارد نتیجه بگیریم که برای همه کل که جزء در آن قرار میگیرد نیز وجود دارد. به عنوان مثال اگر مشاهده کنیم که سگ ، گربه و گوسفند و گاو موجودات زندهای هستند که به غذا نیاز دارند و نتیجه بگیریم که هر موجود زندهای به غذا نیاز دارد اینگونه استنتاج را که از جزء به کل میرسد روش استقرائی مینامند.
زمانی که چنین استنتاجی صورت میگیرد ممکن است نتیجه نهایی شامل همه موارد در آن گروه باشد یا نباشد. فرض کنید فردی چنین استدلال میکند که آقای A ، B ، C که اهل فلان کشور هستند بور هستند پس تمامی اهالی آن کشور بور هستند. یا تصور کنید فردی میگوید جعفری ، گشنیز ، ترخون که از انواع سبزیجات هستند قابل خوردن هستند پس تمامی سبزیجات قابل خوردن هستند. در این مثالها که ذکر شد میتوانیم مشاهده کنیم که نتیجه گیری نهایی ممکن است در تمام کل آن اجزا صدق نکند. مثلا همه اهالی فلان کشور که آقایان C ، B ، A اهل آن هستند بور نباشند. یا سبزیجاتی نیز وجود دارند که جزء سبزیهای خوراکی محسوب نمیشوند. به این روش استقرائی روش استقرائی ناقص گفته میشود. در روش استقرائی ناقص حکم درباره همه افراد صدق نمیکند. ولی در روش استقرائی تام ، حکم درباره همه افراد گروه صدق میکند.
گاهی ذهن در استدلال خود مسیری مخالف مسیر قیاس را می پیماید؛ یعنی از قضایای جزئی به قضایای کلی سیر می کند. این امر در استقراء اتفاق می افتد. در استقراء ذهن شماری از جزئیات را بررسی کرده و از آن ها یک نتیجه گیری کلی می کند. (از جزئی به کلی) به سخن روشنتر هر گاه مقدمه یک استدلال، یک امر جزئی باشد و این امر جزئی سبب بدست آمدن یک قاعده کلی گردد چنین استدلالی را استدلال استقرائی می نامند. در استقراء ذهن از خاص به عام حرکت می کند و در این حال مسیر ذهن صعودی است یعنی از کوچک تر و محدود تر به بزرگ تر و عالی تر (یا از مشمول به شامل) منتقل می شود.
مثال:
مشاهده می کنیم که هیچ یک از سیارات منظومه شمسی )بجز زمین( دارای حیات نیست )امر جزئی ( سپس آن را به تمامی جهان سرایت می دهیم و می گوییم روی هیچ سیاره ای ) بجز زمین( حیات وجود ندارد )یعنی با دیدن چند نمونه جزئی یک حکم کلی را نتیجه می گیریم.)
استقراء یا استدلال استقرائی چنانچه بحث شد حجّتی است که در آن ذهن از قضایای جزئی به نتیجهٔ کلّی میرسد و در حالت کلی بر دو قسم است:
استقراء تام
استقراء تام آن است که افراد مورد نظر محصور و معدود باشند و هر یک جدا جدا مورد بررسی قرار گرفته باشند، و پس از آن حکم کلّی صادر شود. مانند اینکه یک اخترشناس یکیک سیارات منظومه خورشیدی را رصد میکند و متوجّه میشود که هریک از آنها دارای مداری بیضوی است؛ آنگاه حکم میکند که همه سیّارات منظومه خورشیدی دارای مدار بیضوی اند؛ و یا در یک روستا، پزشک تکتک افراد را مورد آزمایش قرار میدهد و آنگاه حکم میکند که همه افراد این روستا مبتلا به انگل رودهاند.
استقراء ناقص
استقراء ناقص آن است که افراد مورد نظر نامعدود باشند و ما تنها تعدادی از آنها را دارای خصوصیتی بیابیم، آنگاه، آن خصوصیت را تعمیم دهیم و بگوییم همگی افراد آن کلی دارای آن خصوصیت هستند. مثلاً، در اثناء سرشماری شهری کوچک ملاحظه میکنیم که همه خانوادههایی که تا کنون مورد پرسش واقع شدهاند، مسلمان بودهاند؛ آنگاه حکم میکنیم که همة خانوادههای شهر مسلماناند؛ این حکم ضرورت منطقی ندارد و ممکن است تعمیم نادرست باشد.
البته در روش شناسی به دو نوع استقراء دیگر نیز اشاره شده است:
استقراء نظری: دستگاه استدلالی است که به صورت تئوریکی از روی مشاهده های مختلف حال ممکن است مجموعه ای از مصاحبه ها یا مجموعه ای از مقاله ها باشد به نتیجه ی کلی و معنای کلی تر برسد. از جمله می توان به گراندد تئوری اشاره کرد که از همین روش بهره می گیرد.
استقراء تجربی: این دستگاه استدلالی وارد میدان تجربه و عمل می شود و از مشاهدات انجام شده به نتایج کلی نظری می رسد مانند آنچه که چالمرز در کتاب چیستی علم خود بیان داشته است.
راههای نقد استقراء
استدلالی که نتیجهاش از طریق تعمیم احکام امور جزئی بهدست آمده باشد، از سه طریق قابل نقد است:
1.نشان دادن این که برخی از مقدماتی که در تعمیم به آنها استناد شده، نادرست هستند.
2.نشان دادن این که شواهد تعمیم استقرائی، نمونههای کافی یا متعارفی نیستند.
3. تردید در خود نتیجه، و نشان دادن نادرستی آن.
توجه-استدلال طبیعی نیز وجود دارد که بیانگر يگانگي يا دوگانگي روش علوم اجتماعي با روش علوم فيزيكي بوده است.
توجه- در منطق، ریاضیات و هوش مصنوعی، استنتاج ( یا استدلال استنتاجی) بدست آوردن یک گزاره از دنبالهای از یک مجموعه گزارهها است. دنباله گزاره استفاده شده مفروضات و گزاره بدست آمده نتیجه نامیده میشود.
سوم) منطق خلاقیت
اشکال عمده ای که روش های قیاس و استقراء داشتند این بود که جاده و مسیر حرکت تفکر به صورت یک طرفه بود یا نزولی یا صعودی. اما عده ای از اندیشمندان مانند بلومر، مرتن و… اعتقاد دارند که ذهن و تفکر محقق باید بتواند مرتب بین تئوری و دانش علمی و مشاهدات مختلف در رفت و آمد باشد. گاهی با مشاهدات جدید چهارچوب فکری تغییر یابد و گاهی با تکمیل کردن چهارچوب فکری به مشاهدات جدیدتر و متفاوتی بیانجامد. دراین رفت و آمد میان مشاهده و تئوری ممکن است جرقه ای به ذهن محقق بزند و از این همزمانی مشاهده و تئوری به نتایجی جدید برسد.
چهارم) تمثیل
این روش که با عنوان استدلال ناقص نیز شناخته میشود حکم به جزئی است از روی حکم جزئی دیگر. این روش معمولا یک روش نارسا و ناقصی است که اغلب توسط کودکان و افراد کم تجربه و کم اطلاع بکار میرود. به عنوان مثال کودکی چنین استدلال میکند معلم سال اول که من عینکی بود بداخلاق بود پس معلم سال دوم من هم که عینکی است بداخلاق است. به این مثال نیز توجه کنید فردی با خود چنین استدلال میکند متصدی قبلی این کتابخانه آدم خوبی بود پس متصدی جدید این کتابخانه نیز آدم خوبی است.
بنابراین گاهی ذهن در استدلال خود، حکمی را که درباره یک چیز محقق می داند به چیز دیگری که از جهتی با آن همانند است، سرایت می دهد. در این صورت می گوییم که ذهن به تمثیل یا استدلال تمثیلی پرداخته است. به تعبیر دیگر، در تمثیل، ذهن حکمی را درباره یک امر جزئی صادق می داند، سپس مشاهده می کند که امر دیگری با آن (از جهتی( مشابه است. به همین جهت حکم آن را به این امر نیز تعمیم می دهد. بنابراین، حرکت ذهن ما در استدلال تمثیلی از جزئی به جزئی (یا از متباین به متباین) است. باید گفت که در این حال، مسیر ذهن ما افقی خواهد بود یعنی از نقطه ای به نقطه هم سطح آن منتقل می شود .
به طور کلی هر گاه مقدمه یک استدلال، یک معلوم جزئی باشد و این معلوم جزئی سبب شناختن یک مجهول جزئی شود، آن استدلال را تمثیل می خوانند. مثال:
می دانیم که حسن باهوش است و چون علی از جهت ظاهری به اوشبیه است، بدون این که به راستی بدانیم و آزمایش کرده باشیم، حکم می کنیم که علی نیز باهوش است. بنابراین تمثیل مبتنی بر اصل شباهت دو امر جزئی است.
این دستگاه استدلالی را می توان در میان مکاتب فکری تفسیری(تفهمی یا درون فهمی) نیز یافت که با رجوع به تفکرات و تجربیات اندوخته ی خود این اینهمانی را انجام می دهند. شبیه سازی ذهنی همان کاری است که برگر، لاکمن و شوتس در کارهای خود به انجام رسانده اند. این روش، راه میان بری در جهت رسیدن به تئوری است. هرمنوتیک نیز در این امر سهیم است.
این بار مسیر حرکت ذهن محقق به صورت صعودی یا نزولی نیست بلکه افقی است. از کل به جزء یا از جرء به کل نمی رسد بلکه میان جزء ها به شبیه سازی می پردازد.
نتیجه گیری
به طور کلی در هر چهار قسم استدلال (قیاس، استقراء ، منطق خلاقیت و تمثیل) باید میان استدلال و نتیجه مطلوب، تناسب وجود داشته باشد، و گرنه منطقا نمی توانیم نتیجه ای از مقدمات خود بگیریم. به همین سبب است که بر سر نتیجه هر استدلال یا حجت، «پس» یا «بنابراین» یا امثال آن آورده می شود. حال یا مقدمات استدلال (به طور پوشیده و ضمنی( شامل نتیجه هم هست.(قیاس) یا این که نتیجه شامل مقدمات است.(استقراء)و یا این که هیچ یک مشتمل بر دیگری نیست و میان آن ها رابطه تباین وجود دارد.(تمثیل( یا میان دو حرکت صعودی و نزولی مرتب رفت و آمد خلاقانه جهت ترکیب همزمانی مشاهده و تئوری وجود دارد(منطق خلایت). واضح است که از این چهار قسم استدلال، آنچه همیشه درست و مورد توجه علم منطق است، قیاس است که نتیجه اش ضروری و کاملا یقین آور است. آنچه بیشتر در علوم اجتماعی به کار رفته استقراء است و آنچه رو به رشدو فراگیری می نهد دو مورد بعدی است.
منبع: فلسفه تب