زنگ تفریحشعر و داستان

داستان کوتاه؛ موشی که تا حالا خروس و گربه ندیده بود!

از جمله نیازهای روزمره کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان خواندن شعر و داستان است که سهم به سزایی در پرورش ذوق و خلاقیت آنها دارد. خواندن و شنیدن داستان یکی از تفریحات و سرگرمی‌های مفید برای کودکان است که قدرت گفتاری و نوشتاری و همچنین تخیل و حافظۀ آنها را تقویت می‌کند.

ما بنا داریم در مدرسه آنلاین گاه گاهی داستان‌های کوتاه کودکانه بگذاریم تا کودکان علاوه بر پر کردن اوقات فراغت از کارکردهای آموزشی، اخلاقی و تفریحی آن بهره ببرند.

در زیر داستان موش، خروس و گربه را برای شما آورده‌ایم. داستان را با هم بخوانیم.

«روزی روزگاری یک موش کوچولو و بی تجربه راه افتاد تا کمی توی مرزعه بگرده و سر و گوشی آب بده.

همینطوری که داشت راه می‌رفت و اطرافش رو نگاه می‌کرد یه خروس دید. اون که تا حالا خروس ندیده بود، با خودش گفت: «وای چه موچود ترسناکی! عجب نوک و تاج بزرگی! حتماً حیوون خطرناکیه. باید سریع فرار کنم.»

بعد هم موش کوچولو دوید و رفت.

 کمی جلوتر موش کوچولو به یه گربه رسید.

اون تا حالا گربه هم ندیده بود، پیش خودش گفت: «این چقد حیوون خوشگلیه! عجب چشمایی داره. چقدر دمش خوشرنگه.»

همینطوری داشت به گربه نزدیک‌تر میشد که مامان موش کوچولو از راه رسید و سریع اون رو با خودش به خونه برد.

موش کوچولو برای مادرش تعریف کرد که چه حیوون‌هایی رو دیده.

مادرش به‌ش گفت: «ولی موش کوچولو تو باید خیلی مراقب باشی! اصلاً از روی ظاهر حیوون‌ها قضاوت نکن!

اولین حیوونی که دیدی و به نظرت ترسناک اومد، یه خروس بوده. خروس اصلاً حیوون خطرناکی نیست.

اما حیوون دومی که دیدی و به نظرت قشنگ اومد، یه گربه بوده. گربه‌ها خیلی برای موش‌ها خطرناکن و اصلاً نباید نزدیکشون بشیم.»

موش کوچولو خیلی خوشحال شد که مامانش رسیده و اون رو نجات داده. بعد تصمیم گرفت از اون به بعد از روی ظاهر کسی درموردش قضاوت نکنه و بیشتر مراقب باشه.»

منبع: رادیو کودک

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا