زنگ تفریحشعر و داستان

حکایت زورآزمایی که هر چه می‌کرد تنگدست بود

حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته‌ای اخلاقی نهفته است. ادبیات فارسی ما سرشار از حکایات زیبای ادبی و اخلاقی است. داستان‌هایی که پند و اندرز می‌دهد و زیبایی‌های ادبی و زبانی آن گفتار و نوشتار خواننده را روان و زیبا می‌کند و حکمت‌هایش به او حکمت می‌آموزد و در اخلاق فردی و جمعی بسیار مؤثر است.

در مدرسه آنلاین حکایاتی از متون ادبی فارسی برای شما انتخاب و هر چند وقت یک بار منتشر می‌کنیم. در زیر حکایتی از باب اول از بوستان سعدی در باب عدل و تدبیر رای به شما تقدیم می‌کنیم.

1-یکی مشت زن بختِ روزی نداشت

نه اسباب شامش مهیّا نه چاشت

 

2-ز جور شکم گل کشیدی به پشت

که روزی محال است خوردن به مشت

 

3-مدام از پریشانی روزگار

دلش حسرت آورد و تن سوگوار

 

4-گهش جنگ با عالم خیره‌کش

گه از بخت شوریده، رویش تُرُش

 

5-گه از دیدن عیش شیرین خلق

فرو می‌شدی آب تلخش به حلق

 

6-گه از کار آشفته بگریستی

که کس دید از این تلخ‌تر زیستی؟

 

7-کسان شهد نوشند و مرغ و بره

مرا روی نان می‌نبیند تره

 

8-گر انصاف پرسی نه نیکوست این

برهنه من و گربه را پوستین

 

9-چه بودی که پایم در این کارِ گِل

به گنجی فرو رفتی از کامِ دل!

 

10- مگر روزگاری هوس راندمی

ز خود گرد محنت بیفشاندمی

 

11-شنیدم که روزی زمین می‌شکافت

عظام زنخدان پوسیده یافت

 

12-به خاک اندرش عِقد بگسیخته

گهرهای دندان فرو ریخته

 

13-دهان بی زبان پند می‌گفت و راز

که ای خواجه با بینوایی بساز

 

14-نه این است حال دهن زیر گِل

شکر خورده انگار یا خون دل

 

15-غم از گردش روزگاران مدار

که بی ما بگردد بسی روزگار

 

16-همان لحظه کاین خاطرش روی داد

غم از خاطرش رخت یک سو نهاد

 

17-که ای نفس بی رای و تدبیر و هُش

بکش بار تیمار و خود را مکش

 

18-اگر بنده‌ای بار بر سر برد

وگر سر به اوج فلک بر بَرَد

 

19-در آن دم که حالش دگرگون شود

به مرگ از سرش هر دو بیرون شود

 

20- غم و شادمانی نماند ولیک

جزای عمل ماند و نام نیک

 

21-کرم پای دارد، نه دِیهیم و تخت

بده کز تو این ماند ای نیکبخت

 

22-مکن تکیه بر ملک و جاه و حشم

که پیش از تو بوده‌ست و بعد از تو هم

 

23-خداوند دولت غم دین خورد

که دنیا به هر حال می‌بگذرد

 

24-نخواهی که ملکت برآید بهم

غم ملک و دین هر دو باید بهم

 

25-زرافشان، چو دنیا بخواهی گذاشت

که سعدی دُر افشاند اگر زر نداشت

معنی واژگان و عبارات دشوار:

بختِ روزی نداشت: اقبال روزی نداشت.

چاشت: آنچه به هنگام چاشت خورند.

خیره کُش: که به ناروا و بی‌سبب مردم را کشد.

زیستی: زیستنی.

بیت 7- مرا روی نان می‌نبیند تره: حتی تره ندارم که با نان بخورم.

تره: نوعی سبزی خوردنی.

چه بودی: چه می‌شد اگر.

بیت 10- مگر روزگاری هوس راندمی: مگر در بیان تمنّی است.

عِظام زنخدان: استخوان‌های شانه. عِظام: جمع عَظم است.

عِقد: رشته مروارید. در مقام تشبیه دندان‌ها به گوهر و مروارید، عِقد مناسب‌تر است. عَقد به معنی گره، بند نیز مفید معنی تواند بود.

خاطر: آنچه در ضمیر گذرد، اندیشه، فکر.

رَخت یکسو نهاد: بیرون شد، رفت.

بکش بار تیمار: بار غم را تحمّل کن.

پای دارد: پایدار می‌ماند.

دِیهم: تاج.

خداوند دولت: صاحب دولت نیکبخت.

بیت 23- که دنیا به هر حال می‌بگذرد: که دنیا به هر حال گذرنده و ناپایدار است.

برآیدبهم: درهم آشفته و پریشان شود. بِهَم: با هم.

افشاندن: ریختن و پاشیدن

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا