زنگ تفریحشعر و داستان

حکایت؛ دادخواهی بردن نانوایان نزد سلطان

حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکته‌ای اخلاقی نهفته است. ادبیات فارسی ما سرشار از حکایات زیبای ادبی و اخلاقی است. داستان هایی که پند و اندرز می دهد و زیبایی های ادبی و زبانی آن گفتار و نوشتار خواننده را روان و زیبا می‌کند.

در مدرسه آنلاین حکایاتی از متون ادبی فارسی برای شما انتخاب و هر چند وقت یک بار منتشر می‌کنیم. در زیر حکایتی از سیاستنامه (سیرالملوک) اثر خواجه نظام‌الملک طوسی به شما تقدیم می‌کنیم. حکایتی که برای شما انتخاب کرده‌ایم «خبّاز غزنین» است.

«شنیدم که در غزنین، خبّازان در دکّان‌ها ببستند؛ و نان عزیز و نایافت شد؛ و غربا و درويشان در رنج افتادند و به‌تظلّم به‌درگاه شدند و پيش سلطان ابراهيم از نانوايان بناليدند. فرمود تا همه را حاضر كردند. گفت «چرا نان تنگ كرده‌ايد؟» گفتند «هر بارى گندم و آرد كه در اين شهر مى‌آرند، نانواى تو مى‌خرد و در انبار مى‌كند و مى‌گويد: «فرمان چنين است» و ما را نمى‌گذارد كه يك من بار بخريم.» سلطان بفرمود تا خبّاز خاص را بياوردند و در زير پاى پيل افكندند. چون بمرد بر دندان پيل ببستند و در شهر بگردانيدند و بر وى منادى مى‌كردند كه «هركه در دكان بازنگشايد از نانبايان با او همين كنيم.» و انبارش خرج كردند. نماز شام بر در هر دكانى پنجاه من نان بمانده بود و كس نمى‌خريد.»

اعلام و معنای لغات و عبارات دشوار

خبّاز: نانوا

عزیز: کمیاب

غربا: غریبان

درویشان: فقرا، نیازمندان

تظلّم: دادخواهی

سلطان ابراهیم: سلطان ظهیرالدولة ابرهیم‌بن مسعود غزنوی (451ه.ق) است.

نان تنگ کرده‌اید: نان را حبس کرده‌اید؛ تنگ کردن: دربند کردن و حبس کردن.

فرمان چنین است: دستور اینگونه است.

ما را نمی‌گذارد: به ما اجازه نمی‌دهد.

من: واحد وزن در قدیم.

پیل: فیل

افکندن: انداختن

منادی می‌کردند: آواز می‌دادند، ندا می‌دادند.

انبارش خرج کردند: آنچه در انبار احتکار کرده بود بیرون کشیدند و مصرف کردند.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا