تفأل به لسان الغیب؛ نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
حافظ سدههاست که با زندگی ما ایرانیها عجیبن شده است و کمتر کسی است که دیوان حافظ در خانه نداشته باشد. همۀ ما گاه و بیگاه به سراغ حافظ میرویم و فالی میگیریم و غزلی میخوانیم.
مدرسه آنلاین – غزلهای چون آب حافظ شیرازی روح را جلا میدهد و حس و حال خوبی به مخاطب منتقل میکند. گذشته از این در بسیاری موارد نیت میکنیم و فالی باز میکنیم.
نیّت کنید تا فال امروز را با هم بگیریم.
1- نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بختِ من از خواب در نمیآید
2- صبا به چشمِ من انداخت خاکی از کویش
که آبِ زندگیم در نظر نمیآید
3- قدِ بلندِ تو را تا به بَر نمیگیرم
درختِ کام و مرادم به بَر نمیآید
4- مگر به رویِ دلارایِ یارِ ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
5- مقیمِ زلفِ تو شد دل که خوش سَوادی دید
وز آن غریبِ بلاکش خبر نمیآید
6- ز شَستِ صدق گشادم هزار تیرِ دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمیآید
7- بسم حکایتِ دل هست با نسیمِ سحر
ولی به بختِ من امشب سحر نمیآید
8- در این خیال به سر شد زمانِ عمر و هنوز
بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمیآید
9- ز بس که شد دلِ حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقهٔ زلفت به در نمیآید
تفسیر فال:
مرادی داری و حسرت میخوری که چرا مرادت برآورده نشده. شب و روز به آن فکر میکنی و خیلی غصه میخوری ولی حافظ بشارت داده که به زودی مشکلاتت از پیش پایت برداشته میشود و به مرادت میرسی. فقط باید دعا کنی و خالصانه به درگاه خدا راز و نیاز کنی تا به مرادت برسی.