زنگ تفریح

آخرین روز مدرسه

خاطرات مدرسه همیشه جزء شیرین ترین خاطرات هر فردی است و روز آخر مدرسه معمولا حال و هوای دیگری دارد که آن را به یکی از خاص ترین خاطرات این دوران تبدیل می کند.

مدرسه آنلاین- آخرین روز مدرسه برای دانش آموزان روزی فارغ از درس و امتحان و اضطراب است که در آن خاطرات تلخ و شیرین یک سال تحصیلی مرور می شود. در این مطلب برای یادآوری خاطرات این روز، متن هایی تهیه شده است.

  • محال است فراموش کنم! خاطرات تلخ و شیرینی که با دوستانم در مدرسه داشتیم را می گویم. آن لحظات را حاضر نیستم با هیچ خاطره دیگری عوض کنم. وقتی که کنار هم کلاسی هایم می نشستم و با شوخی های بچه گانه مان کلاس را شاد می کردیم، این لحظات جزو زیباترین لحظات عمرم به حساب می آید.
  • آخرین روز مدرسه است. دوباره به یاد نه ماه گذشته سر کلاس حاضر می شوم. اما انگار در وجود تمام بچه ها غمی وجود دارد که دوست ندارند آن را ابراز کنند، در چشم های هم آنها ناراحتی و اندوهی وجودد دارد که دوست ندارند کسی از ‌آن بویی ببرد. همه از اینکه از هم جدا می شوند ناراحت و اندوهگین اند. چه خاطرات خوبی، چه لحظات شیرینی کنار هم داشتیم.
  • یک سال دیگر هم تمام شد. باورم نمی شود، نه ماه هر روز دغدغه درس و مدرسه ام را داشتم و اکنون همگی در روزهای پایانی خود به سر می برند.
  • یک سال دیگر هم گذشت اما مطمئنم وقتی مدرسه برای همیشه تمام شود، وقتی قرار نباشد که دیگر همکلاسی هایم را ببینم، دلم برای تمام این روزهای خوب تنگ می شود. شاید الان از تمام شدنش خوشحال باشم اما یقیناً این هم برگه ای از خاطرات زیبای زندگی من خواهد بود که در‌ آینده آن را ورق می زنم و به یاد این روزها تمام وجودم سراسر عشق و کمی اندوه برای گذشتنش می شود.
  • روز آخر مدرسه با بقیه روزها فرق میکند. دلیل این مسئله این است که می دانی که از فردا قرار نیست سر کلاس حاضر شوی، از فردا لازم نیست سر وقت برای مدرسه بیدار شوی، از فردا لازم نیست دغدغه هیچ امتحانی را داشته باشی. آخرین روز مدرسه را می توان زیباترین روز مدرسه رفتن دانست چون در این روز برایت یادآوری می شود که نه ماه زحمت کشیدی، این روز ثمره تمام آن روزهاست چون تو دیگر فردی نیستی که نه ماه پیش سر کلاس حاضر شد و شخص بالغ تری هستی.
  • آخرین روز مدرسه است. یادش بخیر آن روز که تازه سر کلاس آمدم و برای خود نیمکتی انتخاب کردم. نیمکت ها در مدرسه حکم اتاق های شخصی دانش آموزان را دارند و گویی ملک شخصی آنهاست. در این نه ماه آنقدر روی این نیمکت و جایی که داشتم غیرتی بودم که هیچوقت حاضر نمیشدم آن را با کسی شریک شوم. اکنون قرار است آن را برای همیشه بگذارم و بروم. با خود که بیشتر فکر میکنم میبینم که تمام زندگی از همین قانون پیروی میکند. بعضی چیزها بعضی روزها وارد زندگی ما آدمها می شوند و روزی دیگر هم از‌ آن خارج خواهند شد. ما نباید به هیچ کدام از اینها وابستگی شدید پیدا کنیم.
  • آخرین روز مدرسه را به عشق سه ماه تعطیلی پیش رو سر کلاس حاضر میشوی و آنقدر شوق این سه ماه را داری که نمیفهمی ساعت ها چطور می گذرند. فکر میکنم لذت بخش ترین روز مدرسه رفتن برای بچه ها همین امروز باشد.
  • در روز آخر مدرسه تصمیمی گرفته ام، تصمیم این است که سه ما تعطیل پیش رو را برای رشد و ترقی هر چه بیشتر خود زمان بگذارم و آن را به بطالت صرف نکنم. به خود قولی داده ام تا هر روز زندگی ام نسبت به دیروز بهتر باشد و من آدم بالغ تری شده باشم و سر این قولم خواهم ماند.
  • با اینکه از مدرسه رفتن سر باز می زدم اما می دانم که در روزهای ‌آینده دلم برایش تنگ خواهد شد. برای شوخی های سر کلاس یا بحث های علمی با معلم، برای زود از خواب بیدار شدن ها یا در دفتر مدرسه احضار شدن ها، برای تمام این ها دلم تنگ می شود.
  • روزهای ‌آخر مدرسه وقتی که امتحانات تموم میشه و دغدغه نمره هات رو داری خیلی روزهای شیرینی هستن. این استرس ها گرچه تمام روزت رو میگیرن اما وقتی که نمره ها رو گرفتی و فهمیدی که گل کاشتی تازه اون موقع هست که خوشحالی اصلی سراغت میاد، تازه اون موقع هست که لذت واقعی اون استرس هایی که داشتی سراغت رو میگیرن.
  • از من بپرسن بهترین روزای زندگیت کی هست جواب میدم آخرین روزهای مدرسه. لامصب اینقدر خوشحالی که انگار بهت کل دنیا رو دادن. از بس علاقه نسبت به مدرسه وجود داره، وقتی ازش خارج میشی انگار کل دنیا رو به پات ریختن.
  • والدین گرام از فردا باید برگردن به همون روزهای قدیم که بچه گرام رو بیست و چهار ساعته تحمل کنن. همیشه وقتی مدرسه بود فرصتی برای یک نفس عمیق کشیدن پیش میومد اما سه ماه تعطیلی همه اون نفس عمیق کشیدن ها جبران میشه.
  • توی روز آخر مدرسه به خودمون قول بدیم که سه ماه تعطیلی رو به بطالت نگذرونیم. درسته که مدرسه تموم شده اما زندگی ما که تموم نشده. زندگی ما جریان داره و هر لحظه اش میتونه به نفع ما باشه اگه ما بتونیم از اون به درستی استفاده کنیم. گذروندن این سه ماه با خواب و بیخیالی یعنی اینکه در جهت ساختن زندگیمون حاضر نیستیم تلاشی کنیم.
  • به نظرم کسایی که مدرسه نمیرن خیلی ضرر کردن چون لذت آخرین روز مدرسه ازشون گرفته شده. اونا هیچ وقت نمیفهمن اینکه منتظر جواب امتحانا باشی یعنی چی، نمیفهمن آخرین روز دیدن دوستات کنار هم یعنی چی، نمیفهمن انتظار شروع شدن سال جدید یعنی چی. از حق نگذریم اینا همشون لذت های خاص خودشون رو دارن که هیچ وقت کسایی که مدرسه نمیرن اونا رو تجربه نمیکنن.
  • میخوام روز آخر مدرسه برم جای معلمم و دست اون رو به پاس تمام زحماتی که توی امسال برای من کشید ببوسم. بوسیدن دستهایی که تو رو برای سفر آینده مهیا میکنه و ازت یک منِ قوی میسازه الزامیه.
  • نمیخوام روز‌ پایانی مدرسه رو از دست بدم. میخوام توی این روز با همه بچه ها بیرون از مدرسه قرار بذاریم و به یاد تمام خاطراتی که با هم داشتیم لحظاتی رو خوش بگذرونیم. در کنار همه خاطرات مدرسه رفتن ها فکر میکنم خاطره ای که توی اون روز ساخته میشه هم برای همیشه در ذهن هامون موندگار میشه.
  • سعی میکنم زندگی را مانند روزهای آخر مدرسه سپری کنم. بچه ها خیلی در این روزها خوش حال اند و منتظر شادی بزرگی هستند که قرار است در سه ماه تعطیلی با آن روبرو شوند. دوست دارم تمام زندگیم به همین منوال سپری شود و هر لحظه آنقدر شاد باشم که گویی قرار است خوشحالی بزرگ تری به من برسد.
  • آخرین روز آشنایی بود روز دردآور جدایی بود
    بوی غم از کلاس برمی خاست هر طرف آهی از جگر می خاست
    در و دیوار آه و شیون داشت تخته رخت سیاه بر تن داشت
    لحظه ها دیر می گذشت آن روز و چه دلگیر می گذشت آن روز!
    جان پر مهر دانش آموزان نورمانند آتشی سوزان
    اشک در چشمشان نمایان بود مهر دیدار رو به پایان بود
    بحر غم بود دیده ی تر شان تر شد از آب دیده دفترشان
    دلشان چون مداد بشکسته و دهان چون کتاب ها بسته
    از پس چشم و لرزش لبشان خوانده می شد تمام مطلبشان
    این یکی گریه بی امان می کرد و آن دگر گریه را نهان می کرد
    این یکی عقده بر جبین می دوخت و آن دگر دیده بر زمین می دوخت
    تا گلی لب گشود و ژاله فشاند کوه غم در دل معلم ماند …
    خسته و دردمند بود و نگفت دل و جانش نژند بود و نگفت
    اشک در دیده داشت لیک نریخت رشته ی درس را ز هم نگسیخت
    درس بود از : ردیف، قید، روی مثنوی شعر دوره ی صفوی
    ناگهان بر شد از کلاس خروش کای معلم خموش باش خموش
    درس گر می روی، مگو دیگر و «خروج و روی» مگو دیگر
    وصل ما غیر سوی تو نیست روی ما که به غیر روی تو نیست
    آن معلم بسی پریشان بود خیره در گفت وگوی ایشان بود
    بی سبب هر طرف قدم می زد از وصال دوباره دم می زد
    کای عزیزان و ای امیدانم می رسد روز وصل می دانم
    وصل بار دگر فراز آید آب رفته به جوی باز آید
    غم و شادی وفا نخواهد داشت هیچ راهی بقا نخواهد داشت
    روی هستی اگر سوی عدم است پشت شام سیه سپیده دم است
    گوهر عمر را هدر مکنید خنده را سنگ پشت در مکنید
    بی من این سقف و این ستون باقیست نیست مجنون ولی جنون باقیست
    جمله بر خویش متکی باشید در مصاف بلا یکی باشید
    نقش اندوه را بر آب زنید دست در دامن کتاب زنید
    جهل را برکنید از بنیاد خانه ی علم را کنید آباد
    چشم امید من به سوی شماست آرزوی من، آرزوی شماست
    بار هجران اگرچه سنگین است گردش روزگار بر این است
    بعد از این یار و یاورید مرا همه جا در برابرید مرا
    تا دلم آب و آب خون نشود مهرتان از دلم برون نشود…

منبع: توپ تاپ

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا