تربیتیجدیدترین اخبارخبر ویژهمامان بابا

پای درد و دل دختران دبیرستانی؛ از مشاجره و طلاق والدین تا تنبیه فیزیکی

سن بلوغ همیشه دوره حساسی برای نوجوانان بوده، این دوره را می توان دورۀ گذار از نوجوانی به جوانی نامید که اگر با درایت خانواده و مدرسه همراه نباشد می‌تواند آسیب‌های جدی به نسل جوان آینده وارد کند.

مدرسه آنلاین- امروز گپ و گفتی با دختران دبیرستانی داشتیم. با این که به نظر شلوغ و پرهیاهو می‌آمدند اما وقتی پای درد و دلشان نشستیم با بانوانی شکننده روبه‌رو شدیم که در میان حرف زدن بغض امانشان نمی‌داد و اشک غم‌های کهنه جاری می‌شد. بسیاری از جدا شدن پدر و مادر، آسیب‌های روحی زیادی دیده بودند و عده‌ای در آتش دعواها و مشاجرات والدین می سوختند. سیاه‌نمایی از کشور نیز ذهن یکی از دانش‌آموزان را مشغول کرده بود و دغدغه‌اش مهاجرت از این تاریکی و رسیدن به صبح کشوری دیگر شده بود، بی‌آنکه معنای دلِ خوش و شادی را بداند و از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و … سایر کشورها مطلع باشد.

   

خدا هست

برخی از دانش آموزان به سبب القای ناباوری به دین توسط والدین و حتی ناباوری به اصول ابتدایی دین و به نوعی عناد و دین‌ستیزی والدین، گرفتار بی اعتقادی و به دنبالش بی‌هدفی، یأس و افسردگی شده بودند. در این جهان رنج اگر باور به خدا و دین رنگ ببازد، بشرِ تنهایِ تنها و رها شده در هستی چه خواهد داشت جز پریشانی؟

 

مشاجره و طلاق

مشکلات خانوادگی اعم از طلاق والدین و یا دعواهای مدام، رفتارهای خشن والدین با فرزندان، گاه مشکلات اخلاقی والدین، القای ناباوری و … رنج‌هایی را بر نوجوانان تحمیل کرده بود که برخی دچار مشکلات روحی و افسردگی شده بودند. چند نفری گفتند به دلیل افسردگی‌های شدید تحت مداوای پزشک هستند و قرص‌های افسردگی مصرف می‌کنند. لابه‌لای حرف‌ها معلوم شد، برخی دچار عصیان شده و سیگار می‌کشند.

دیبا می‌گفت والدینش از هم جدا زندگی می‌کنند و او هم با چند سگی که در خانه دارد روزگار می‌گذراند. آنیتا هم از افسردگی مادرش و افسردگی محیط خانه برایمان گفت. پارمیدا می‌گفت مدام باید منت والدینش را بابت پولی تحمل کند که به مدرسۀ غیرانتفاعی‌اش می‌دهند و در عوضش توقع دارند، در درس‌ها عالی باشد. اضطراب نمرۀ خوب رهایش نمی‌کند.

تنبیه فیزیکی

آرشیدا هم از کتک‌هایی تعریف می‌کرد که گاه و بیگاه از پدرش می‌خورد، آنهم سر نمره. ترمه با گریه از سیلی پدرش گفت که هنوز هم جایش درد می‌کند و اینکه شاید هیچ‌وقت این دردی که بر روحش نشسته ترمیم نشود. چه کسی باور می‌کند در این عصر، هنوز والدینی باشند که فرزندان نوجوان خود را آنهم به خاطر نمره کتک بزنند؟! خلاصه هرکس که غمی داشت، با بغض و با اشک غمش را تعریف کرد.

علایق 

از علاقه‌های بچه ها سؤال کردم. نازنین از علاقه‌اش به خیاطی گفت و شیما از تبحرش در نقاشی حرف زد. پرستو اما می‌گفت من آشپزی و شیرینی‌پزی را خیلی دوست دارم. دلم نمی‌خواهد وارد دانشگاه شوم. دوست دارم زود ازدواج کنم و چند بچه بیاورم، با فامیل و همسایه رفت‌وآمد کنم و سفره‌ای بیندازم از اینجا تا آنجا با چند جور غذا. هرکس از علاقه‌اش به یک درس، به یک هنر، به یک شغل و حرفه حرف زد. حرف‌هایی که می‌گفتند بزرگ‌ترها گوشی برای شنیدنش ندارند و می‌خواهند ما آنطوری درس بخوانیم و درسی بخوانیم که آنها می‌خواهند.

مهر والدین

از صحبت‌های بچه‌ها متوجه شدم، رفتارهای عده‌ای از والدین با هم و با فرزندان به گونه‌ای بوده که بعضی از دخترها، آن محبتِ والدین نسبت به فرزند را درک نکرده و با آن بیگانه‌اند. معنای مهر و عشق از والدین برایشان نامفهوم است و آنچنان که از حرف‌هایشان پیدا بود، احساس غربت و بی‌تفاوتی نسبت به آنها دارند. پانیا می‌گوید دیگر نمی‌توانم «بابا» صدایش کنم، نام کوچکش کافی است.

تنبیه به خاطر نمرات درسی

درد و دل‌ها زیاد بود، اما یک امر مشترک در میان آنها وجود داشت و آن ترس شدید از والدین به خاطر نمرات درسی بود!
والدینی که به واسطۀ «مد شدن» رفتن به دانشگاه و ضروری شدن آن برای همه، فرزندان خود را زیر فشار شدید قرار می‌دهند تا آنها را به قول خودشان دکتر و مهندس کنند.

اما آیا می دانند با این رفتارها چه بر سر نوجوان خود می آورند؟ شنیده ها حاکی از آن است که گاهی این فشارها به حدی می رسد که نوجوان از ترس و اضطراب در شب امتحان خودکشی را ترجیح دهد.

بیشتر بخوانید:

از خود بپرسیم

آیا درست است که به خاطر نمره و کسب مدرک پزشکی و مهندسی و … فرزند ما این‌قدر فشار روحی تحمل کند؟ آیا نمرۀ عالی، پزشک و مهندس شدن تمام زندگی و خوشبختی است؟! آیا همۀ دانش‌آموزان باید پزشک و مهندس شوند و به دانشگاه بروند؟ آیا جامعۀ ما تنها به پزشک و مهندس و انسانی با درجۀ عالی تحصیلی نیاز دارد یا به افرادی سالم به لحاظ جسمی و روحی، دارای سلامت اخلاقی، باانگیزه و پرشور، امیدوار و باایمان که کشور را آباد کنند و نسل آیندۀ خود را بسازند؟!

آیا صحیح است که والدین به خاطر خودخواهی‌های خود مدام با هم مشاجره کنند به حدی که فرزند احساس امنیت و آرامش در خانه نداشته باشد؟ آیا بهتر نیست دست‌کم یک نفر به خاطر فرزند هم که شده کوتاه بیاید و محیطی امن برای فرزند خود فراهم کند؟

آیا جدایی و طلاق ولو به قیمت قربانی شدن روح و جسم فرزند مقبول است؟ آیا اینکه والدین یا یکی از آنها به دلایلی باورهایش را از دست داده، شایسته است که این ناباوری را به فرزندش نیز القا کند تا فرزند به یأس و بی‌معنایی و احساس تنهایی مطلق و بی‌پناهی برسد؟! آیا این فرزندان در آینده می‌توانند روابط عاطفیِ خوبی با والدین خود و حتی با دیگران داشته باشند؟

اینها بخشی از درد و دل‌های برخی از دانش‌آموزان دختر یکی از مدارس غیرانتفاعی تهران بود که غمی بر دلمان نشاند و البته می‌دانیم شامل همۀ دانش‌آموزان نمی‌شود، اما اینکه می‌دانیم عده‌ای از دانش‌آموزان وخانواده‌های آنان به رغم داشتن درآمد بالا و وضع مالی مطلوب، گرفتار چنین مشکلاتی هستند، برایمان سخت است و به دنبال این هستیم که قدمی ولو کوچک در جهت آگاهی جامعه و خانواده‌ها و نسل آیندۀ کشور که سرمایه‌های ملی ما هستند برداریم.

نوشته های مشابه

‫11 دیدگاه ها

  1. به نظر میاد که این متن توسط یک خانم مجرد نوشته شده چون یک‌طرفه و نامتعادله.
    بله، همه این موارد درست هستن و وجود دارن ولی آیا هیچ دختری وجود نداشت که بگه من یک رابطه عالی با مادرم یا پدرم یا هردو دارم؟ از چنین دخترانی آیا سوال نشد شما در طرف مقابل چطور با پدر و مادرتون رفتار میکنین؟ اینکه به یک نوجوان نشون بدید که تعدادی از همکلاسی‌های خودش رابطه خوبی با والدینشون دارن و به پدر و مادرشون کمک میکنن و اینا، براشون موثر و خوبه.
    چرا؟
    چون انقدر ما فقط از پدرومادرهای بد گفتیم و نوشتیم و از نوجوان‌های ناراضی، که نوجوان ما ناخودآگاه احساس میکنه پس پدر و مادر منم بد هستن و منم ناراضی‌ام!!!
    بله، هنوز هستن پدرومادری که نوجوانش رو کتک میزنه که درس بخونه و بره فلان رشته، ولی بنده هم هستم که به پسرم میگم از موسیقی بگیر تا مهندسی تا علوم اسلامی و علوم انسانی و همه و همه، اختیار با خودته.
    پ.ن:
    به پسرم گفتم فقط حوزه نمیذارم بری، چون نه چندان درس‌خونی و نه چندان خوش‌اخلاق! میری آبروی اونا رو هم میبری :)))))

  2. در ایران امروز شهر کوچک و بزرگی را نمی توانیم بیابیم که ریز و درشت مراکز آموزشی خصوصی ، دولتی و خصولتی نداشته باشد . از انواع رشته ها تا انواع سطوح آموزش . اما این سیستم چنان بی کیفیت ، سردرگم و بی برنامه است که عملا کنار هفتاد دست آفتابه لگن آموزشی ، دریغ از آموزش واقعی . به راستی کی قرار است در این کشور آموزشهای واقعی و ضروری مانند آموزش فرزندداری ، آموزش همسر داری ، آموزش مسایل ساده ی زناشویی و … داده شود . تقریبا در هیچ چیزی تخصص نداریم الا ادعا . صدها هزار ماشین توسط رانندگان ناشی رانده می شود کمااینکه ده ها هزار اتاق اداری توسط کارمندان ناکارآمد اشغال شده است و الا آخر . این همه شلختگی در اداره ی امور کشور قطعا در آینده ضرب المثل خواهد شد .

  3. فشار والدین به فرزندان در درس‌خواندن برای جبران آنچه که خود آنان به آن نرسیدند یکی از ظلم هایی است که در کشور ما شایع است و طبق اسلام همچه حقی برای والدین وجود ندارد

  4. تعجبه با اين كه پدر مادرهاي اينها بعد از انقلاب در معرض قوي ترين آموزه هاي ديني توسط دولت اسلامي بودن از حكومت زمان شاه بي خدا تر شدن ؟؟؟

  5. آموزش تربیت فرزند به پدر و مادری که تازه صاحب فرزند شده اند از واجبات کشور است.

  6. متأسفانه یه عده با سواستفاده از دین و اخلاق باعث سقوط اخلاقی و دین گریزی جوانان شدند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا