حکایتی از قابوسنامه؛ همه چیز در عالم تو دانی؟
حکایت نوعی از داستان کوتاه است که در آن درس یا نکتهای اخلاقی نهفته است. ادبیات فارسی ما سرشار از حکایات زیبای ادبی و اخلاقی است. داستان هایی که پند و اندرز می دهد و زیبایی های ادبی و زبانی آن گفتار و نوشتار خواننده را روان و زیبا میکند.
در مدرسه آنلاین حکایاتی از متون ادبی فارسی برای شما انتخاب و هر چند وقت یک بار منتشر میکنیم. در زیر حکایتی از باب ششم قابوسنامه اثر عنصرالمعالی به شما تقدیم میکنیم.
«به روزگار خسرو [انوشیروان] اندر وقت وزارت بزرجمهر، رسولی آمد از روم. خسرو بنشست، چنان که رسم ملوک عجم بود، و رسول را بار داد. وی را با رسول بارنامه همی بایست کند به بزرجمهر؛ یعنی که مرا چنین وزیری است. پیش رسول با وزیر گفت: ای فلان، همه چیز در عالم تو دانی؟ بزرجمهر گفت: نه، ای خدایگان! خسرو از آن طیره شد و از رسول خجل گشت. پرسید که پس همه چیز که داند؟ بزرجمهر گفت: همه چیز همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند. پس تو خویشتن را از جمع داناترین کس مدان که چون خود را نادان دانستی دانا گشتی و سخت دانا کسی باشد که بداند که نادانست و عاجر، که سقراط با بزرگی او همی گوید که: اگر من نترسیدمی که بعد از من بزرگان اهل خرد بر من عیب کنند و گویند: سقراط همه دانش جهان را بیکبار دعوی کرد، مطلق بگفتمی که: هیچ چیز ندانم و عاجزم. ولیکن نتوانم گفتن که این از من دعوی بزرگ باشد. و بوشکور بلخی گوید و خویشتن را بدانش بزرگ در بیتی بستاید و آن بیت اینست:
تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم»
معنای لغات و عبارات دشوار
خسرو اندر وقت: منظور انوشیروان است.
رسولی: سفیر، پیامرسان.
بار داد: اجازه داد.
بارنامه: خوبیهای خود را به رخ دیگران کشیدن.
سیره شد: روترش کرد، خشمگین شد.
همه چیز همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند: تا دانشهای بشرهای آینده را جمع کنی میشود همه چیز.